در بزرگترین غار خشکی، آبی و آهکی جهان، که در 165 کیلومتری جنوب غربی زنجان و پنج کیلومتری شهر گرماب قرار دارد، حتی مراسم جشن عقد و ازدواج هم برگزار میکنند. این غار، خفاش هم دارد و اگر از تماشای پرواز خفاشها بالای سرتان و آویزان شدنشان از قندیلها و ستونهای غار لذت میبرید، میتوانید سری به آن بزنید و البته در کنار خفاشها، شگفتیها و عجایب دیگری هم انتظارتان را خواهند کشید.
قرنها قبل از اینکه پای انسانهای معاصر به غار کتلهخور برسد، انسانهای اولیه آنجا را به عنوان سکونتگاه خودشان انتخاب کرده بودند. این غار، در یک منطقه مستطیلی شکل به وجود آمده و دهانهاش در 1700 متری از سطح دریا قرار گرفته. مجید یوزباشی، شش سال است که مدیریت مجموعه غار کتلهخور را به عهده دارد:
« این غار متعلق به دوره سوم زمینشناسی است و هفت طبقه دارد که تا به حال فقط چهار طبقه از آن شناسایی شده است. طبق آن چیزی که ما از پدران و پدربزرگهایمان شنیدهایم، مردم بومی در سال 1300 آنجا را کشف کردهاند. حفرهای در دامنه جنوبی کوه ساقیزلو و کمی بالاتر از رودخانه خشک وجود دارد که قبلا به شکل یک طاق مثلثی و کوچک بود با قطر 70 سانتیمتر اما بعدها که حاشیههایش را تراشیدند، اندازه حفره به یک و نیم متر رسید. از این دهلیز که عبور کنید، دالانها و معابر کوچک و بزرگی را میبینید که وسعت بعضی از این دهلیزها، به 300-200 متر مربع هم میرسد.» کف دهلیزها و دالانها، ناهموار است اما وقتی قرار باشد بشر حس کنجکاویاش را ارضاء کند، به هر سختی هم که شده، وارد غار میشود؛ مثل غارنوردان اولیه که 400 متر اول غار را به صورت سینهخیز طی کردند.
البته چون آب روان کف غار را ساییده، حرکت سینهخیز، غارنوردان را زخمی نمیکرد: «50 متر بعد از دهانه غار، وارد سالن بزرگی در غار میشوید که گنجایش هزار نفر را دارد. دالانهای ورودی که در ابتدای غار وجود دارد، قبلا خیلی تنگ و باریک بود اما بعدها با عملیاتهایی که روی آنها انجام دادند، عریضتر شدند.» ته یکی از دالانهای طبقه اول غار، دهلیز بزرگی وجود دارد که در کف آن اسکلت حیوان چهارپایی نقش بسته است. اسکلتی که اصلا سر و شکل معمولی ندارد.
از روی استخوانبندی جالبش، به نظر میآید حیوانی عجیب و غریب و متعلق به دورانهای گذشته تاریخی باشد: «100 متر جلوتر از دهانه غار کتلهخور، نشانههای حیات انسانی به خوبی دیده میشود. گفتهمیشود که 80 اسکلت بوده اما اینطور نیست. استخوانهایی که در کف غار است، همگی تکهتکه هستند و به شکل اسکلتهای مجزا از هم وجود ندارند. کنار اسکلتها، سفالهای قدیمی به رنگ تیره دود زده وجود دارد که به نظر میآید متعلق به هزاره دوم قبل از میلاد باشد. یک نظریه دیگر هم میگوید که اسکلتها متعلق به دوره ایلخانان است. اما این نظرات با هم مغایرت دارند.
واقعا معلوم نیست که صاحبان این اسکلتها در چه دوره زمانی میزیستند.» محلیها به قسمتی که این اسکلتها پیدا شده، یورت یری میگویند که به معنای محل زندگی است.
اسم غار از کجا آمده؟
روایتهای عجیبی درباره اسم این غار وجود دارد. قدیمیها میگویند که از پدرانشان شنیدهاند که در غار، موجودی وحشی زندگی میکرده که اسمش کتله بوده. خوری هم که به دنبال کتله آمده، به معنای خوردن است. یعنی اگر این موجود چیز خوردنیای میدید، بیرون میآمد و بعد از خوردنش، دوباره به غار برمیگشت.
عده دیگری هم میگویند اسم غار در اصل کلهر بوده. کلهر، مردی بوده که در این غار زندگی میکرده. او، دو خواهر داشته که یکیشان در آق گنبد، که روی تپه بوده، زندگی میکرده و دیگری هم در دهی به نام قیزلار کندی. کلهر، برادر آنها هم از درون غار مراقب خواهرانش بود. اما بعضی دیگر هم خلاف این ادعاها را دارند. میگویند واقعیت قضیه این است که در بعضی از مناطق غربی ایران، به کوههای کمارتفاع کتل میگویند.اما در آخرین بررسیهای که بهوجود آمده کتله به معنی پستیوبلندی و خوره به معنی راحتیوآسانی است.خود محلیها یا همان مردم گرماب، به غار کتلهخور، کتل کوتول هم میگویند.
کشف غار
از انسانهای کنجکاو اولیه و بومیهای شهر گرماب که بگذریم، میرسیم به سال 1330، به زمانی که اسداللـه جمالی، یکی از مردانی که در بخش کوهنوردی استان زنجان فعالیت میکرد، از وجود غار مرموز کتلهخور با خبر شد: «جمالی یک سال بعد از کشف غار به همراهی تیمی از کوهنوردان زبده، غار را پیمایش میکنند. بعد از پیمایش، مقالههای زیادی درباره غار مینویسد که در روزنامههای آن زمان چاپ میشود. سال 86 هم سه اکیپ ایرانی، سوئدی و آلمانی به کتلهخور آمدند. در سه هفتهای که در ایران اقامت داشتند، کروکی مسیرهای شناسایی شده در غار را کشیدند.»
زیباییهای غار
غار کتلهخور که هنوز هم خصلت مرموز بودن را همراه زیبا بودنش حفظ کرده، پر است از ستونهای بزرگ آهکی. جالب اینکه همین ستونهای آهکی، غار را سرپا نگه داشتهاند. غارها معمولا در مکانهای آهکیای که آب زیرزمینی یا سطحی در آنها جریان دارند، به وجود میآیند. آبی که املاح آهکی دارد، در غار جریان پیدا میکند. وقتی که میزان املاح آهکی زیاد شود، به شکل رسوبات بیکربنات از قطرات آب جدا میشوند و روی کف یا سقف غار قندیلهای منحصر به فردی را به وجود میآورند.
غار کتلهخور هم به این شکل به وجود آمده است. وارد آنجا که شوید، آنقدر زیبایی و شگفتی دارد که ممکن است ساعتها بگذرد و شما متوجه گذر زمان نشوید. تماشای پدیدههای غار چه استالاکتیتها (چکندهها) و چه استالاگمیتها (چکیدهها) به رنگهای مختلف، قندیلهای تو خالی که جزو کمیابترین نوع قندیلها هستند، به غار جلوه ویژهای داده است. یوزباشی در ادامه میگوید:«میدانها و تالارهای بسیار زیبایی در این غار وجود دارد که به شکل اشیاء هستند. مثل تالار عروس و داماد، اتاق عقد، سه راهی کوهی، نخل سوخته، میدان پنجشیر، دست شیطان، پای سگ، پای فیل، مریم مقدس، میدان شمع، دو جادوگر، شتر با جهاز و شیر خوابیده. در این غار قندیلهایی به شکل سوزنی، پرهای، توخالی، گل کلمی وجود دارد که اگر کل غارهای دنیا را بگردید، نمیتوانید همه انواع قندیلها را درون آن پیدا کنید. اما در غار کتلهخور وجود دارد.»
بعضی از قندیلهایی که از سقفآویزان هستند، به خاطر ناخالصی و ترکیباتی که در خود دارند، به رنگهای مختلف درآمدهاند. برخی دیگر هم که ناخالصی کمتری دارند، آهکشان بسیار خالص است و به همین خاطر به شکل بلورهای شیشهای بسیار شفاف دیده میشوند. تماشای قندیلها موقعی که نور از میانشان عبور میکند، واقعا دیدنی است:«میگویند انتهای غار کتلهخور به غار علیصدر در همدان میرسد. اما کسی هنوز این مساله را ثابت نکرده. از هفت طبقه غار فقط چهار طبقه آن شناسایی شده است. تنها موجودی که میتواند در غار کتلهخور زندگی کند، خفاش است. خفاش، پستانداری است که بهشدت از نور گریزان است و تاریکی غار را خیلی دوست دارد.»
سینمای سهبعدی
اما یک خبر خوش! بهتر است این خبر خوش را از زبان خود یوزباشی بخوانید: «تا الان حدود 30 کیلومتر از غار شناسایی شده است. برای کسانی که بیماری دارند یا سنشان بالاست، امکان ویژهای را در نظر گرفتهایم. قرار است برای اولین بار در کشور اولین سینمای سه بعدی در غار نصب شود و از بخشهای شناسایی شده، صعبالعبور و طبقات زیرین، فیلمبرداری شده و برای بازدیدکنندهها نمایش داده شود. برای دیدن این فیلم و تصاویر غار از مناطق صعبالعبور، بازدیدکنندهها باید از عینکهای ویژهای استفاده کنند تا بتوانند مناظر داخل غار را به شکل سهبعدی ببینند.»
عروسی در غار
گرمابیها، مراسم عروسی هم در این غار برگزار میکنند. برایتان عجیب است؟ یوزباشی، در این باره میگوید که: «خودم یکی از کسانی بودم که نه سال پیش جشن ازدواجم را در غار کتلهخور برگزار کردم. وقتی این موضوع را با همسرم در میان گذاشتم، خیلی هم استقبال کرد. خیلی از مردم مراسمهایشان را در این غار برگزار میکنند.»
تصور کنید عروس خانمی با یک لباس پر از چین و کفشهای پاشنه بلند روی پستی، بلندیهای غار که قطعا لباس سفیدش را کثیف میکند، راه برود. اما حالا خیلی از عروسو دامادها به این رسم عادت کردهاند. گرمابیها مراسم عروسی فرزندانشان را در سه روز برگزار میکنند. بعدازظهر روز سوم، آقا داماد دست نوعروسش را میگیرد و همراه اعضای نزدیک خانواده به مدت یک ساعت به غار میروند و جشن را آنجا ادامه میدهند. از نظرمردم گرماب، برگزاری عروسی در غار برای عروس و داماد خوشیمن است.
داستان مردان گمشده در غار کتلهخور
روایتهای جالبی درباره غار عجیب کتلهخور وجود دارد. اما واقعیترین داستان یا بهتر بگوییم حادثه این غار هفت طبقه و مرموز، برمیگردد به سال 1330. به زمانی که آوازه این غار عجیب بین مردم پیچیده بود و همه درباره آن حرف میزدند. تنها رفتن به غاری که کسی از چم و خمش خبر نداشت، ریسک بالایی بود و ممکن بود به قیمت از دست دادن جان تمام شود.
ولی شش نفر از اهالی کنجکاو روستای گرماب اعلام آمادگی کردند تا سر از راز این غار دربیاورند. به خصوص اینکه بین مردم شایعه شده بود که در این غار، طلسمی وجود دارد که به هیچ بنی بشری اجازه جستوجو نمیدهد. شش ماجراجوی گزارش ما هم برای اینکه بفهمند واقعا این طلسم وجود دارد یا نه، با کمی آذوقه و آب و چراغ نفتی راهی غار شدند. اینطور هم برنامهریزی کرده بودند که صبح بروند و تا ظهر برگردند.
اما این تجسس که قرار بود صبح تا بعدازظهر باشد، یک هفته به درازا کشید. بهطوری که همه فکر میکردند طلسم غار آنها را گرفتار کرده و همگی از بین رفتهاند. داستان این شش نفر که الان سن و سالی ازشان گذشته و شاید هم فوت شدهباشند را مجید یوزباشی روایت میکند:«زیباییهای غار، جستوجوگران حسابی مبهوت خودش کرده بود.
آنها بیتوجه به اینکه از دهانه ورودی غار چقدر دور شدهاند، همینطور جلو میرفتند. برای محکمکاری هم روی قندیلها را با زغال علامتگذاری میکردند تا زمان برگشت، راه را گم نکنند. بعد از مقداری پیشروی کردن تصمیم گرفتند برگردند. اما راه را گم کردند. ترس و اضطراب به جان گروه چنگ انداخته بود و فکر میکردند اسیر طلسم غار شدهاند.» اما ناامید نشدند و به حرکتشان ادامه دادند تا بتوانند راه خروج را پیدا کنند. اما وارد هر معبر و دالانی که میشدند، به در بسته میخوردند.
سه روز از روزی که وارد غار شده بودند، میگذشت اما هنوز نتوانسته بودند راه را پیدا کنند:«گم کردن راه خروج از یک طرف، تمام شدن آذوقه و نفت چراغها هم از طرف دیگر، اعصاب همه را حسابی به هم ریخته بود. سه روز شد پنج روز. اوضاع خیلی بدی بود. همه خطر مرگ را بیخ گوششان احساس میکردند. سرما و تاریکی غار آزار دهنده بود. فکری به ذهنشان رسید.
لباسهایشان را سوزاندند تا با آتش آنها، هم سرمای غار را تحمل کنند و هم راه خروج را پیدا کنند. لباسها که تمام شد، رفتند سراغ کفشهایشان. کفشها را به شکل نوارهای باریک بریدند و آنها را هم سوزاندند.» بی غذایی و ضعف بدنی، توانشان را از بین برده و نیمه جان گوشهای افتاده بودند. نه لباسی داشتند که از سرمای غار در امان باشند، و نه کفشی که با آن راه بروند. شبح مرگ بالای سر مردان جستوجوگر پرسه میزد:«از سویی دیگر در روستای گرماب غوغایی بود. بعد از یک روز وقتی خبری از ماجراجویان نشد، خانواده و بستگانشان به این نتیجه رسیدند که طلسم غار آنها را اسیر کرده و دیگر برنمی گردند.
اما نمیتوانستند دست روی دست بگذارند. فکری به ذهن اهالی رسید. همه طبل و دهل و هر وسیله صداداری که میتوانست صدا را به گوش گمشدگان برساند، با خود برداشتند و به غار رفتند. آنها جلوی در غار بر طبل و دهلهای شان میکوبیدند و گروهی هم شروع به جستوجو کردند، بالاخره تلاشها بعد از یک هفته نتیجه داد و اهالی گروه شش نفره را در حالی که رو به مرگ بودند، پیدا کردند.»
خرافاتی درباره غار کتلهخور
به گفته یوزباشی، خرافات زیادی درباره غار کتلهخور در میان مردم وجود دارد: «مثلا میگویند درویشی از اصفهان به گرماب آمد و از یکی از اهالی منطقه پرسیده که در شهر شما غاری به نام کتلهخور وجود دارد؟ فرد گرمابی هم گفت بله و تصمیم گرفت تا با درویش همراه شود و به غار برود تا ببیند موضوع از چه قرار است. درویش از او پرسید سواد داری؟ آن فرد جواب میدهد که نه، در حالی که سواد داشته. درویش و شخص گرمابی با هم به غار میروند.
درویش از جیبش کتابی درمیآورد و وردهایی را میخواند. فرد گرمابی هم زیر لب تکرار میکند. یکدفعه جمجمهای ظاهر میشود. جلو میآید. درویش با جمجمه حرف میزند. دوباره دعایی میخواند و جمجمه، پی کارش میرود.» وقتی درویش و فرد گرمابی به خانه برمی گردند، درویش به او میگوید اینجا طلسم دارد و تا جایی که میتوانید، به آنجا نزدیک نشوید. گرمابی میپرسد با آن کله چه صحبتی کردید؟ با این سوال درویش مچ فرد گرمابی را میگیرد و میگوید تو که گفتی سواد نداری؟ او هم میگوید بله، ندارم. درویش جواب میدهد اگر سواد نداشتی و آن دعاها را نمیخواندی، نمیتوانستی کله را ببینی.
یکی دیگر از خرافاتی که درباره غار کتلهخور وجود دارد، این است که مردم میگویند در زیر کوه کتلهخور، کوه دیگری وجود دارد که تمامش از آرد سفید ساخته شده است. یا اینکه دریاچهای دارد که آبش خیلی گوارا و شفاف است و کناره و انتهای این دریاچه اصلا دیده نمیشود. یا میگویند در وسط غار، کوههای بلندی وجود دارد و در شکاف یکی از این کوه ها، حفره کوچکی وجود دارد که از درون آن حفره، دریای خیلی وسیعی دیده میشود.
موضوع مطلب :