سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از همــــــه جــــــــا از همـــــــه رنـــــــگ
بزرگ ترین سایت مطالب ودانلود
به سایت از همــــــه جــــــــا از همـــــــه رنـــــــگ خوش آمدید
جنگل آمازون در برزیل

جنگل ناحیه‌ای که از درختهای انبوه پوشیده باشد را جنگل می‌نامند. در جنگل طبیعی معمولاً درختان کوچک و بزرگ و تنومند بطور نامنظم وهمچنین علفهای خودرو فراوانند. جنگل مجموعه‌ای است از درختان، درختچه‌ها، پوشش گیاهی، جانوران و میکروارگانیسم‌ها (قارچها، باکتریها و ویروسها) که به همراه عوامل طبیعی غیر حیاتی مانند خاک، آب، دما، باد و... محیط و رویشگاه و زیستگاه مشخص و معلومی را به وجود آورده‌اند.

مقدمه

جنگل کوه‌های آلپ در سوئیس

جنگل‌ها زیستگاه‌های مهم جهان هستند که حدود یک سوم سطح خشکی‌های زمین را اشغال می‌کنند.

در حدود 420 میلیون سال پیش در طی دوران سیلورین، گیاهان کهن و بندپایان باستانی شروع به انتشار در کره زمین کردند و طی میلیون‌ها سال با زیستگاه‌های گوناگون جهان سازگاری یافتند. در اولین جنگل‌ها، دم اسبیان عظیم الجثه، خزه‌های غول پیکر و سرخس‌هایی با ارتفاع بیش از 40 پا غلبه یافته بودند. حیات روی کره زمین به تکامل خود ادامه داد و در اواخر پالئوزوئیک، بازدانگان پدید آمدند. تا دوره تریاسیک (208-245 میلیون سال پیش) بازدانگان قسمت اعظم جنگل‌های زمین را اشغال کردند. در دوره کرتاسه (65-144 میلیون سال پیش) اولین نهاندانگان (گیاهان گلدار) ظاهر شدند. آنها با حشرات، پرندگان و پستانداران، تکامل توأم یافتند و به سرعت انتشار یافتند، به طوری که تا پایان دوره کرتاسه بیشتر چشم اندازهای زمین را پوشاندند. چشم انداز زمین طی عصرهای یخبندان پلسیئتوسن مجدداً تغییر یافت، سطح کره زمین طی میلیون‌ها سال عمدتاً توسط جنگل‌های گرمسیری پوشیده شده بود تغییر کرد و جنگل‌های معتدله در نیمکره شمالی گسترش یافتند.

جنگل‌ها در آیین‌ها و رسوم سنتی، تکریم و تقدیس می‌شدند و در ادیان باستانی مورد پرستش قرار می‌گرفتند، ولی متأسفانه امروزه عمده ترین قربانیان تمدن بشری و صنعتی شدن، آن هستند و همانطور که جمعیت انسان طی چند هزار سال گذشته افزایش یافته‌است جنگل زدایی و آلودگی جنگل‌ها با روندی سریع پیش رفته‌است.

جنگلها در تمام نواحی زمین که قابلیت رشد درخت در آنها وجود دارد و از نظر ارتفاع در زیر خط درخت قرار دارند یافت می‌شوند، مگر اینکه بارش باران در آنجا کم بوده، یا تناوب آتش سوزیهای طبیعی زیاد باشد. جنگلها عمدتاً شامل تعداد زیادی از گونه‌های درختان با ارتفاع مختلف می‌باشند، و در کنار اینها درختچه‌ها و درختان جوان رشد می‌کنند، که سبب استفاده بهینه از نور آفتاب می‌شود. یک جنگل به شکل طبیعی اش، محل زندگی بسیاری از جانوران و گونه‌های گیاهی می‌باشد، و زیست توده آن در هر واحد سطح، در مقایسه با بیشتر زیست بومها زیادتر می‌باشد. از دیدگاه بوم‌شناختی، ممکن است یک جنگل از یک درختزار متمایز باشد. جنگل کم و بیش، سایبانی متراکم دارد، و شاخ و برگ درختان به هم می‌رسند یا این که در هم تنیده می‌شوند؛ یک درختزار عمدتاً سایبان بازی دارد، که مقداری نور خورشید از بین درختان نفوذ می‌کند. بیشتر از تمام مناطق دنیا جنگلهای برگ ریز معتدل بر اثر فعالیتهای انسان تحت تأثیر قرار گرفته‌اند. در اکثر مناطق معتدل، نواحی وسیعی از جنگلها برای احداث راههای کشاورزی از بین رفته‌اند. این فرآیند چندین قرن پیش در اروپا آغاز شد و منجر به باقی ماندن تعداد کمی از جنگلهای خالی از سکنه شد. در شرق آمریکای شمالی، جنگل زدایی با ورود مهاجران اروپایی آغاز شد اما هنوزبه وسعت آنچه در اروپا رخ داده، نرسیده‌است.

جنگل، هدیه خدایی و نخستین دوست بشر به شمار می‌رود. هیچ یک از پدیده‌های طبیعت به اندازه جنگل در زندگی آدمیان نقش اساسی و سازنده ندارند. انسان آغازین تنها در پناه جنگل توانست به حیات و تولید نسل خود ادامه دهد، او نیازمندیهای روزانه خود را از جنگل بدست می‌آورد. بدین سان احترام به درختان و احساس دوستی نسبت به آنها پدیده‌ای است که منشا بسیار دیرین در پندار انسانها دارد و افسانه‌های کهن اقوام و ملل مختلف جهان، سرشار از اساطیر گیاهی است.

پیدایش

Jungle in darkness.jpg

تعریف جنگل و انواع آن جنگل منطقه وسیعی پوشیده از درختان، درختچه‌ها و گونه‌های علفی است که همراه با جانوران وحشی نوعی اشتراک حیاطی گیاهی و جانوری را تشکیل داده و تحتتأثیر عوامل اقلیمی و خاکی قادر است تعادل طبیعی خود را حفظ کند. حداقل سطحی که برای تشکیل جنگل از نظر علمی لازم است بسته به نوع گونه درختی، شرایط محیطی و غیره تغییر می‌کند. این مساحت در شرایط معمولی حداقل 3/0 هکتار (3 هزار متر مربع) است. واژه جنگل از زبان سانسکریت است و از راه فارسی به اکثر زبان‌های اروپائی نیز وارد شده‌است و معنای جنگل طبیعی و بکر را می‌دهد. جنگل بسته به نوع پیدایش آن و خصوصیات ساختاری به جنگل بکر، جنگل طبیعی، جنگل مصنوعی یا جنگل دست کاشت طبقه‌بندی می‌شود.

جنگل بکر یا دستنخورده، جنگلی است که بدون دخالت انسان به‌وجود آمده‌است و ترکیب گونه‌های درختی و درختچه‌ای و علفی آن طوری است که وضعیت کاملاً طبیعی را نشان می‌دهد. چوب و سایر فرآوردههای آن در همان سیستم طبیعی تجزیه شده و به خود جنگل برمی‌گردد. به‌عبارت دیگر از جنگل بکر هیچگونه موادی (زنده یا غیرزنده) به خارج از آن حمل نمی‌شود. رویش چوبی جنگلهای بکر که به حالت تعادل رسیده باشند عملاً صفر است، یعنی همانقدر که چوب و سایر موادآلی تولید می‌شود همانقدر هم تجزیه می‌شود و یا می‌پوسد، بهعبارت دیگر چرخه رفت و برگشت مواد در یک جنگل بکر چرخ‌های بسته‌است.

در جنگل بکر بین تولیدکنندگان (گیاهان)، مصرف‌کنندگان (جانوران) و تجزیه‌کنندگان (جانوران ریز) یک اشتراک حیاتی متقابل و پایدار برقرار است. جنگل‌های بکر از تنوع زیستی بالائی برخوردارند و دارای اطلاعات ژنتیکی ارزشمندی هستند که تا به امروز بسیاری کشف نشده‌است. امروز ارزش جنگل‌های بکر بسیار زیاد است هر چند که متأسفانه روند تخریب کمی و کیفی آنها در دنیا رو به افزایش است. امروزه سعی بر این است که جنگل‌های بکر باقی مانده بر روی کره‌زمین را حفظ و از آنها به‌عنوان ذخیره‌گاههای اطلاعات ژنتیکی و تنوع زیستی استفاده شود. امروزه تبدیل جنگلهای بکر به جنگل‌های صنعتی قابل توجیه نیست و نگهداری آنها حتی از نظر اقتصادی نیز توجیه‌پذیر است.

جنگل طبیعی، جنگلی است که بدون دخالت انسان به‌وجود آمده‌است ولی انسان به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم در آن دخالت (بهرهبرداری) کرده‌است. جنگل‌های بکر، دست‌خورده و بهره‌برداری شده تبدیل به جنگل‌های طبیعی می‌شوند. به‌عبارت دیگر جنگل‌های طبیعی، جنگل‌های بکر دست خورده هستند. ترکیب درختان و سن آنها و تنوع گونه‌های گیاهی و جانوری در یک جنگل طبیعی با جنگل بکر متفاوت است و عموماً جنگل طبیعی از نظر زیست‌محیطی فقیرتر از جنگل بکر است. با وجود این جنگل‌های طبیعی قادر هستند چشم‌اندازهای طبیعی هر منطقه را حفظ کرده و در اکثر موارد از جنگل‌های مصنوعی یا دست کاشت غنیتر و پایداتر باشند. جنگل‌های مصنوعی یا دست کاشت یا جنگل انسان‌ساخت جنگلی است که به دست انسان و با هدف مشخصی ایجاد شده‌است و هدف از ایجاد آن تولید چوب، ایجاد مناظر طبیعی، حفظ آب و خاک، ایجاد مناطق تفریحی و تفرجی و غیره‌است.

جنگل مصنوعی معمولاً بهصورت نهال کاری (درختکاری) بهوجود می‌آید، هر چند این جنگلها را می‌توان با کاشت بذر نیز به‌وجود آورد. تجربه شده‌است جنگل‌های مصنوعی که با این روش به‌وجود آمدهاند پایدار و نزدیکتر به جنگل‌های طبیعی هستند. جنگل‌های مصنوعی که با همه ایجاد شده، قلمستان نامیده می‌شود (مثل قلمستان‌های صنوبر در بسیاری از نقاط ایران). البته باید متذکر شد که قلمستان‌ها در اکثر نقاط دنیا از نظر حقوقی جزء جنگل‌ها محسوب نمی‌شوند. امروزه ایجاد جنگل‌های مصنوعی در دنیا از اهمیت بالائی برخوردار است چرا که به افزایش نیاز چربی در جهان پاسخ می‌دهد. چنانچه جنگل‌هائی در زمینهای زراعی و بایر با هدف تولید چوب با استفاده از روشهای پیشرفته زراعی از قبیل شخم زمین، کود دادن و غیره ایجاد شده باشد به آن زراعت چوب اطلاق می‌شود. حجم زراعت چوب در زمینهای غیرجنگلی در تمام دنیا در حال افزایش است. علاوه بر سه نوع جنگلی که تعاریف آن ذکر شد در ایران از اصطلاح بیشه هم استفاده می‌شود. ما بیشه را معمولاً برای پوشش گیاهی به‌کار می‌بریم که اطراف رودخانه و شیار دره‌ها در مناطق خشک ظاهر می‌شوند. این واژه به تجمع درختچه‌ها و نیزارها نیز اطلاق می‌شود.

بوم‌شناسی

عوامل زیستی و غیر زیستی رویشگاه‌های جنگلی با تأثیرات متقابلی که بر هم می‌گذراند، سبب برقراری و تداوم سیکل حیاتی در جنگل می‌شوند به عبارتی دیگر این تأثیرات دینامیک سبب ایجاد مراحل و فازهای تحولی در جنگل می‌شود. جوامع جنگلی گوناگون در نتیجه تأثیرات متقابل عوامل حیاتی و غیر حیاتی بر هم در طی دوران بسیار طولانی که به میلیونها سال قبل بر می‌گردد؛ توانسته‌اند بر مبنای ویژگیهای اکولوژیکی و نیازهای زیستی خود، مناطق مختلفی را تحت پوشش خود قرار دهند. به عبارتی دیگر هر گونه گیاهی شرایط اکولوژیکی خاصی را می‌تواند؛ تحمل کند و بر همین اساس در مناطق مختلف دنیا پوشش گیاهی متفاوتی را شاهد هستیم. به طوری که در عرض‌های جغرافیایی پایین جنگلهای تروپیکال (مناطق حاره‌ای) را شاهدیم و با افزایش عرض جغرافیایی به ترتیب گونه‌های مناطق مدیترانه‌ای، معتدله خزان کننده و در نهایت گونه‌های سوزنی برگ همیشه سبز (مناطق بوره آل) را می‌توانیم مشاهده کنیم. اما این وضعیت در برخی مناطق به دلیل تفاوتهایی که در شرایط اکولوژیکی به وجود می‌آید از جمله شرایط توپوگرافیک (پستی و بلندی)، ادافیک (خاک)، بیوتیک (زیستی)، کلیماتیک (آب و هوا)، ممکن است مغایر با اصول کلی عنوان شده در بالا باشد. به طور مثال در ارتفاعات مناطق تروپیکال (حاره‌ای) چه بسا گونه‌های مناطق معتدله و... را شاهد هستیم. اما آنچه را که باید به آن اشاره نمود این است که اجزا اصلی تشکیل دهنده رویشگاههای جنگلی نیز مانند تمام جوامع زیستی در طول حیات خود همواره متأثر از عوامل طبیعی و غیر طبیعی، تحولات گوناگونی را سپری می‌نمایند.

فواید

جنگل دارای فواید بیشماری است که بشر بیشتر آن‌ها بر زندگی بشر اثر مثبتی می‌گذارند. در جنگل‌ها انواع قارچ‌ها، میوه‌ها و حتی ساقه‌های گیاهان و درختان دیده می‌شود که غذای عده? زیادی از انسان‌ها را تشکیل می‌دهند. درختان جنگل گاز دی اکسید کربن هوا را دریافت می‌کنند و طی عمل فتوسنتز، آن را تبدیل به اکسیژن می‌کنند. همچنین چوب درختانی جنگلی در ساختمان سازی، تهیه? کاغذ و تهیه? وسایل منزل کاربرد دارد. جدای از همه? این‌ها، سایه? درختان جنگل‌های انبوه، هر آدمی را از گرمای طاقت فرسا نجات می‌دهد!

تخریب جنگلها

در جنگلهای طبیعی شروع سیکل تمامی و تحملی در جنگل و به تبع آن روند توسعه و پایداری در اکوسیستم‌های جنگلی همراه با مرحله تحولی «تخریب» همراه‌است. بنابراین یک درخت جنگلی پس از رسیدن به سن دیر زیستی فیزیولوژیک، یعنی زمانی که اندامهای مختلف یک درخت جنگلی در نتیجه کهولت سن و پیری، دچار نارسایی شدند، در نتیجه اختلالاتی که در فعالیتهای بیولوژیکی گیاه حادث می‌شود، که نماد ظاهری آن خشک شدن شاخه‌ها و اندامهای قسمت‌های هوایی درخت (تاج)، کوچک شدن سطح تاج پوشش درخت، پوسیده و توخالی شدن تنه در اثر حمله آفات و بیماریها خواهد بود. در چنین شرایطی با حدوث یک باد سنگین و با بارش سنگین نزولات جوی (بخصوص برف)، ایجاد زلزله، صاعقه، زمین لغزش و سایر عوامل تخریب طبیعی، درختان مزبور افتاده و در نتیجه حرفه‌هایی در تاج پوشش جنگل ایجاد می‌شود که در واقع روندهای تحولی در جنگلهای دست نخورده (جنگل بکر) از همین نقطه آغاز می‌شود. (دلفان اباذری 1381). این مرحله تحول می‌تواند به طور نسبی طولانی (در یک سیکل طبیعی) و یا کوتاه مدت (در نتیجه حدوث عوامل غیر مترقبه طبیعی) باشد (Emborg و همکاران 2000).

به دنبال ایجاد حفره در توده‌های جنگلی و تابش نور بر عرصه رویشگاه با مساعد بودن شرایط رویشگاهی و وجود بذر مناسب (به لحاظ کمی و کیفی)، گروههای زادآوری به تدریج حفره‌های موجود را پوشش می‌دهند که این مرحله از تحول را تحت عنوان «مرحله تحولی تجدید حیات» نامیده می‌شود. گروههای زادآوری به مرور زمان و در نتیجه رقابت بین آنان بر میزان رشد قطری و ارتفاعی خود می‌افزاید و در این مرحله تعداد قابل توجهی از نهالها مغلوب واقع شده و به تدریج حذف می‌شوند. ولی پایه‌های موجود بر میزان رشد خود همچنان خواهند افزود، این مرحله را در اصطلاح«مرحله تحولی صعود و افزایش رشد» یا «مرحله تحولی تشکیل توده» نامیده می‌شود. توده‌های جوان تشکیل شده در حفره‌ها، در مراحل اولیه به صورت یک جنگل جوان نسبتاً همسال به نظر می‌رسند که در اصطلاح تحت عنوان «فاز جنگل جوان» نامیده می‌شوند. در این توده‌ها به تدریج برخی از پایه‌ها که از شرایط رویشگاهی مطلوب تری مانند نور، رطوبت، خاک، جهت و... بهره مند هستند از نظر رشد قطری و ارتفاعی از سایر پایه‌ها پیشی گرفته و ضمن ایجاد تفاوت آشکوب، تفاوتهایی نیز از نظر قطر نمایان می‌سازند. در این مرحله جنگل دارای ساختار پلکانی خواهد بود و به عبارت دیگر درختان با قطر و ارتفاع متفاوتی در عرصه جنگل دیده می‌شوند که در اصطلاح این وضعیت را تحت عنوان «فاز تک گزیده» می‌توان نامگذاری نمود. با عبور از این مرحله و به تدریج درختان موجود در توده جنگلی به یک ساختار مشخصی می‌رسند که در آن درختان موجود دارای ارتفاع نسبی برابر (یک آشکوبه) و از نظر قطری نیز نزدیک به هم هستند. در این وضعیت جنگل به ظاهر به توده جنگلی همسال نزدیک است که از آن تحت عنوان «جنگل همسال دروغین» نیز اسم برده می‌شود، که این مرحله تحت عنوان «مرحله تحولی اپتیمال» نامگذاری می‌شود. تحولات در جنگل چنانچه تحت مداخلات شدید انسانی قرار نگیرد در جنگلهای طبیعی شمال ایران در یک سیکل طبیعی حدود 200 تا 250 سال به درازا می‌کشد (دلفان اباذری 1381 و Korpel 1995). اما در جنگلهایی که تحت مدیریت قرار می‌گیرند، دخالتهای علمی سبب آن می‌شود که طول هر یک از این مراحل تحولی را کوتاهتر نموده و در ضمن ارزش‌های تولیدی درختان جنگلی را نیز افزایش می‌دهند.

نمونه‌های جنگلی

به طور کلی جنگل به بیوم‌هایی گفته می‌شود که درختان و سایر گیاهان چوبی در آنها غالب هستند. جنگل‌ها بر اساس خصوصیات گوناگونی دسته بندی شده‌اند. بر حسب عرض جغرافیایی، جنگل‌ها را به سه نوع یا تیپ عمده دسته بندی می‌کنند که هر یک از این انواع، خود به گروه‌های کوچکتری تقسیم می‌گردند. این سه نوع جنگل بر اساس طبقه بندی بر حسب عرض جغرافیایی عبارتند از: جنگل‌های حاره‌ای یا گرمسیری، جنگل‌های معتدله، جنگل‌های شمالی یا تایگا.

جنگل‌های معتدله

جنگل‌های معتدله در شرق آمریکای شمالی، شمال شرقی آسیا و غرب و مرکز اروپا به چشم می‌خورند. فصل‌های مشخص با یک زمستان مشخص، خصوصیت این جنگل‌ها هستند. آب و هوای این جنگل‌ها معتدل است و یک فصل رویش 200-140 روزه در آنها وجود دارد. دما از 30- درجه تا 30 درجه سانتی گراد متغیر است و میزان بارندگی سالیانه 1500-750 میلی متر می‌باشد. خاک این جنگل‌ها حاصلخیز است و به وسیله تجزیه بقایای گیاهی و جانوری، غنی شده‌است. چتر یا سایه بان جنگل‌های معتدله تراکم متوسط دارد و به نور خورشید اجازه نفوذ می‌دهد و در نتیجه، در طبقه زیرین این جنگل‌ها پوشش گیاهی متنوع، غنی و بسیار توسعه یافته‌ای می‌روید و جانوران در طبقات مختلف این جنگل‌ها زندگی می‌کنند. پوشش گیاهی جنگل‌های معتدله با 4-3 گونه درختی در هر کیلومتر مربع مشخص می‌شود. خصوصیت درختان این جنگل‌ها برگ‌های پهنشان است که هر ساله می‌ریزد. گونه‌هایی از بلوط، گردو، شوکران، راش، لاله درختی، صنوبر، نارون، افرا، بید و انواع گیاهان علفی که در بهار گل می‌دهند از جمله گیاهان این جنگل‌ها هستند. پوشش جانوری این جنگل‌ها با خرگوش‌ها، سنجاب‌ها، انواع راسوها، پرندگان، گوزن، شیرکوهی، گرگ جنگلی، روباه، خرس سیاه و انواعی از گربه‌های وحشی مشخص می‌شود.

جنگل‌های معتدله در یک طبقه بندی کوچکتر، برحسب توزیع فصل بارندگی شان، به جنگل‌های مرطوب پهن برگ همیشه سبز و مخروطیان، جنگل‌های خشک مخروطیان، جنگل‌های مدیترانه‌ای، جنگل‌های معتدل مخروطیان و جنگل‌های بارانی پهن برگ معتدل تقسیم می‌گردند.

در حال حاضر، جنگل‌های معتدله فقط در نواحی پراکنده و اندکی در جهان باقی مانده‌اند.

جنگل‌های شمالی یا تایگا

جنگل‌های شمالی یا تایگا بزرگترین بیوم خشکی هستند. این جنگل‌ها در بین عرض‌های جغرافیایی 50 و 60 درجه شمالی در کمربندی پهن در اوراسیا (اروپا و آسیا) و آمریکای شمالی یافت می‌شوند: دو سوم در سیبری و بقیه در اسکاندیناوی، آلاسکا و کانادا. فصل‌ها در جنگل‌های شمالی به تابستان‌های نسبتاً گرم، مرطوب و کوتاه و زمستان‌های خشک، سرد و طولانی تقسیم شده‌اند. طول فصل رویش در این جنگل‌ها 130 روز است. در جنگل‌های شمالی یا تایگا، دماها بسیار پایین هستند. بارندگی عمدتاً به صورت برف است و به 1000-400 میلی متر در سال می‌رسد. خاک دارای ضخامت اندک، فقیر از مواد غذایی و اسیدی است. سایه بان یا چتر این جنگل‌ها به شکلی است که نور اندکی اجازه نفوذ پیدا می‌کند و در نتیجه، طبقه زیرین محدود شده و فقیر است. پوشش گیاهی جنگل‌های شمالی عمدتاً شامل مخروط داران همیشه سبز و مقاوم به سرماست که برگ‌های سوزنی شکل دارند. کاج، صنوبر و سدر از جمله این گونه‌های گیاهی هستند. پوشش جانوری این جنگل‌ها شامل جانورانی از جمله دارکوب‌ها، بازها، موش، خرس، گربه وحشی، روباه، گرگ، گوزن، موش‌های پوزه دار، خفاش‌ها، راسو، انواعی از خرگوش‌ها و انواعی از سنجاب‌ها می‌باشد. قطع درختان به طور گسترده که همچنان در جنگل‌های شمالی ادامه دارد می‌تواند به زودی منجر به نابودی کامل آنها گردد.

جنگلهای بارانی کاج آمریکای شمالی

در طول ساحل غربی آمریکای شمالی، آب و هوای مرطوب و معتدل، جنگلهای کاج بارانی را که از آلاسکا تا شمال کالیفرنیا امتداد یافته‌اند بوجود آورده‌است. این جنگل منحصر به فرد، مدتهای مدید در معرض تهدید بوده‌است زیرا می‌توان از درختانش برای سوخت و کاغذ سازی استفاده کرد. حدود 90 درصد ازجنگلهای اولیه اکنون کاملاًَ از بین رفته‌اند. گرچه جنگلهایی که درختانشان قطع شده‌اند معمولاَ دوباره کاری می‌شوند، اما رستنی‌های جدید، حیات وحش کمتری را نسبت به جنگلهای اولیه در خود پناه می‌دهند.

جنگلهای شمالی

گر چه بعضی از نواحی جنگلهای شمالی برای سوخت و کاغذ سازی قطع شده‌اند این منطقه از بسیاری از تغییراتی که برای انواع دیگر جنگلها رخ داده گریخته‌است. حدود 12000 سال پیش، اواخر دوران یخبندان که یخچالهای طبیعی، عقب نشینی کردند جنگلهای شمالی اندک اندک به سمت شمال پیش رفته‌اند. قسمت‌های عظیمی از این جنگلها بر روی خاک یخ زده که به جز در قسمت سطحی در طول تابستان، همیشه یخ زده هستند رشد می‌کنند.

اهمیت حیاتی جنگل‌ها

جنگل‌ها اهمیتی حیاتی دارند زیرا مأوای متنوع ترین جوامع زیستی جهان و غنی ترین تنوع زیستی زمین هستند. در درون جنگل‌ها تعداد زیادی از داروهای بالقوه و هزاران هزار گونه دیده نشده و کشف نشده، پنهان هستند. همچنین جنگل‌ها توانایی تعدیل آب و هوای جهان را دارند و شرایط آب و هوایی کل زمین را پایدار نگه می‌دارند. این نقش آنها به حدی مهم است که تخریب آنها می‌تواند موجب تغییراتی در مقیاس عظیم و گسترده در آب و هوای کره زمین شود.

با کمال تأسف، قطع درختان بسیاری از جنگل‌های معتدله باستانی و دارای قدمت طولانی را که اهمیت حیاتی برای ما و برای تمامی گونه‌های زیستی جهان دارند رو به نابودی برده‌است. تقاضای فزاینده برای مسکن، کاغذ و انواع محصولات چوبی از حفاظت مطلوب جنگل‌ها جلوگیری کرده‌است و تنها عاملی که می‌تواند جلوی نابودی کامل آنها را بگیرد استفاده عاقلانه تر و محتاطانه تر از جنگل‌ها و تلاش گسترده و جدی برای کاشت مجدد درختان در آنهاست. بهره برداری بی رویه از چوب‌های درختان جنگل‌ها، جنگل زدایی و کشاورزی به صورت سوزاندن زمین و به طور ضربتی در این بیوم‌ها و چرای بیش از حد دام در آنها ضربات مهلکی بر این بیوم‌های ارزشمند هستند. تقاضای روزافزون انسان برای محصولات گوشتی به این وقایع دامن می‌زند. تخریب جنگل‌ها طی سال‌ها در حد وسیع و با سرعتی هولناک اتفاق افتاده‌است و در حال حاضر بسیاری از جنگل‌ها را از دست داده‌ایم و آینده بقیه آنها در گرو این است که انسان، این گونه خردمند! هر چه سریعتر از خواب غفلت بیدار شود و بقایای این گنج گرانبهای هستی را از نابودی مطلق نجات دهد.




موضوع مطلب :

جمعه 91 اسفند 11 :: 2:19 عصر
کریستف کلمب

چهره کریستف کلمب اثر رافائل تخدو
زادروز مابین 26 اوت تا 31 اکتبر 1451
جنوا، جمهوری جنوا
درگذشت 20 مه 1506 (54 سال)
والادولید، کاستیل
اسپانیای کنونی
آرامگاه کلیسای جامع سبیا یا
کلیسای جامع سانتا دومینگو
ملیت جنوایی
پیشه سوداگر و دریانورد
مذهب کاتولیک رومی
همسر فیلیپا مونیتز (85-1476)
شریک زندگی بئاتریس انریکه د آرنا 1506-1485)
فرزندان دیگو
فرناندو

امضا یک نسخه از امضا کلمب

کریستف کلمب (1451 - 20 مه 1506) سوداگر و دریانورد اهل جنُوا در ایتالیا بود که بر حسب اتفاق قاره? آمریکا را کشف کرد. او که از طرف پادشاهی کاستیل (بخشی از اسپانیا) مأموریت داشت تا راهی از سمت غرب به سوی هندوستان بیابد، در سال 1492 میلادی با سه کشتی از عرض اقیانوس اطلس گذشت اما به جای آسیا به آمریکا رسید. کلمب هرگز ندانست که قاره‌ای ناشناخته را کشف کرده است.

کریستف کلمب از چهره‌های بحث برانگیز تاریخ است. برخی – از جمله اکثر سرخ‌پوستان آمریکا – او را مسئول مستقیم یا غیرمستقیم کشتار ده‌ها میلیون نفر از مردم بومی و عامل استثمار آمریکا از سوی اروپا می‌دانند؛ در حالیکه دیگران وی را به خاطر نقش مؤثری که در گسترش فرهنگ و تمدن غرب ایفا کرد می‌ستایند.

 




موضوع مطلب :

جمعه 91 اسفند 11 :: 2:16 عصر

سال‌های نخست

در مورد زادگاه واقعی کلمب روایت‌های مختلفی مطرح شده و درباره سال‌های نخست زندگانی او اطلاعات اندکی موجود است. اکثر تاریخ نگاران وی را اهل جنُوا در ایتالیا می‌دانند اما برخی نیز او را اسپانیایی دانسته‌اند.[1] کریستف کلمب در روزی بین 26 اوت تا 31 اکتبر سال 1451 زاده شد. پدرش دومنیکو کلمبو تاجر پشم و مادرش سوزانا فونتاناروسا دختر یک بازرگان پشم بود. کلمب سه برادر کوچک‌تر به نام‌های بارتولومئو، جیووانی په لِگرینو و جیاکامو و خواهری به نام بیانچینِتا داشت. در 1470 م. خانواده‌اش برای کار به ساوانو کوچ کردند جایی که کریستف و برادرش بارتولومئو توانستند در کنار پیشه خانوادگی، نقشه‌نگاری نیز بیاموزند. کلمب تحصیلات رسمی نداشت و تا حدود بیست و چهار سالگی خواندن و نوشتن نمی‌دانست اما چون آرزو داشت که ناخدای کشتی شود در این دوره و بعد از آن کوشید تا با مطالعه? فراوان نزد خود این کمبود علمی را جبران کند.

در سال1474 میلادی کلمب در شمار کارکنان کشتی گروه «سرمایه‌داران اسپنولا» که از مشتریان جنوایی پدرش بودند درآمد. پس از آن یک سالی را روی یک کشتی در حوالی آب‌های جزیره? خیوس، واقع در دریای اژه، خدمت کرد. کلمب پس از دیداری کوتاه از خانه، دوباره رهسپار خیوس شد و یک سال دیگر را آنجا گذراند.

در 1476 همراهی با یک هیأت بازرگانی این فرصت را نصیب کلمب کرد تا برای نخستین بار به اقیانوس اطلس سفر کند ولی در حوالی خلیج سنت وینسنت دزدان دریایی فرانسوی به ناوگان حمله‌ور شدند و آن را به آتش کشیدند و کلمب که جان بدر برده بود، به ناچار شش مایل شنا کرد تا خود را به ساحل برساند.

در 1477 کلمب مقیم پرتغال شد که در آن زمان قطب بازرگانی دریایی اروپا بود و کشتی‌های زیادی از آنجا به مقصد انگلستان، ایرلند، ایسلند، جزیره? مادئیرا، مجمع‌الجزایر آزور و آفریقا رهسپار می‌شدند. کریستف و بارتولومئو کار خود را در لیسبون، پایتخت پرتغال، با نقشه‌کشی آغاز کردند. پس از مدتی کلمب به عنوان بازرگانِ ملوان به یک ناوگان پرتغالی پیوست و طی دو سال برای خرید شکر به مادئیرا و از طریق ایرلند به ایسلند سفر کرد. او پس از سفری به سواحل غرب آفریقا به مقام نمایندگی تجاری پرتغال در کرانه? گینه گمارده شد. (1485 - 1482).

ملیت و مذهب کلمب

والری فلینت (Valerie I.J. Flint) در مقاله کریستف کلمب در دانشنامه بریتانیکا نقل می‌کند که امروزه اکثریت قریب به اتفاق پژوهشگران با رجوع به وصیت‌نامه او (به سال 1498) و اسناد بایگانی شده در جِنُوا و ساوونا، معتقدند که او در جنوا در یک خانواده مسیحی به دنیا آمد. با این حال برخی هم مدعی هستند که او از گروندگان به یهودیت بوده و در اسپانیا، پرتقال یا مکان‌های دیگری غیر از جنوا زاده شده است.[2]

یک نقاشی از کریستف کلمب

اگر چه معمولاً تاریخ‌نویسان فرض را بر جنوایی بودن کلمب می‌گذارند ولی ملیت واقعی او به طور دقیق روشن نیست و دانسته‌های ما از زندگانی کلمب تا میانه? دهه? 1470 میلادی بسیار ناچیز است. به گمان بعضی کلمب که بیشتر مایل بوده او را اسپانیایی بدانند خود عمداً این اطلاعات را پنهان می‌کرده تا آنجا که حتی برای نامه‌نگاری با ایتالیایی‌ها زبان کاستیلی را به کار می‌برده است.

با رشد ملی‌گرایی در غرب قضیه? ملیت کلمب صورت جدی‌تری به خود گرفت. این مسئله برای جامعه? ایتالیایی ایالات متحده از چنان اهمیتی برخوردار بود که در سال 1892 میلادی در خلال جشن‌های آغاز سده? پنجم کشف آمریکا مسئولان شهرداری نیویورک مجبور شدند دو مجسمه? یادبود کلمب در دو محل، یکی با زیرنویس اسپانیایی و دیگری به ایتالیایی نصب کنند.

شماری از تاریخ‌نگاران باسک او را یک باسکی می‌دانند. بعضی دیگر حدس می‌زنند که وی یک کونوِرسو (یهودی اسپانیایی مسیحی شده) بوده و برای رسیدن به اهداف خود تبارش را مخفی می‌کرده است. برخی مدعی‌اند که او اهل جزیره? کُرس (در آن زمان تحت سلطه? امپراتوری جنوا) بوده و بعلت شهرت بد اهالی این جزیره صلاح خود را در کتمان پیشینه‌اش می‌دیده و بالاخره کسانی هم بر این باور هستند که وی اصلاً کاتالونیایی، یونانی یا پرتغالی بوده است.

همچنین در میان اقلیتی که وی را یهودی می‌دانند از جمله «دیوید مکس آیکهورن» (David Max Eichhorn)، نویسنده یهودی در این باره می‌گوید: نام حقیقی او کلمبوس نیست و همچنین یک ایتالیایی زاده جنوا نبوده است، بلکه نام حقیقی او جونکولون (Joncolon) بوده که در نزدیکی‌های شهر پانته‌ودرا (Pantevedra) در اسپانیا به دنیا آمده بود. آیکهورن معتقد است که او در واقع یک یهودی اسپانیایی بوده است.[3]

بخش‌هایی از مقاله‌ای که تحت عنوان «آیا کریستف کلمب حقیقتاً یک یهودی بود؟» به قلم دالیا سیاح (Dalia Sayah) که در روزنامه «شالوم»، ارگان یهودیان ترکیه، بیان شده قابل ملاحظه است:

«نکته مهم اینست که در گوشه سمت چپ بالای کلیه نامه‌هایی که کلمب برای خانواده خود ارسال می‌داشت، حروف اختصاری به چشم می‌خورد که مفهوم آن توسط موریس دیوید (Maurice David) کشف شد. این حروف‌نگاره از دو حرف تشکیل شده است که هر یهودی آن را در بالای تمام نوشته‌های خود می‌نوشت. این دو حرف عبارت بودند از ? (ب) و ? (هـ) که امروزه معلوم شده که بر عبارت «????? ???» (بعِزرَت هاشم به معنی «به یاری خدا») دلالت دارد. نکته دیگری که ثابت می‌کند که او یک یهودی پنهانکار بوده، نحوه نگهداشتن دست چپ خود (به صورت پنجه باز بر روی قفسه سینه سمت راست) در تصاویر و تابلوهای اوست. این عمل، اقدام رمزآلودی بود که «مارانو»ها جهت شناسایی یکدیگر به کار می‌بردند.»[4]

لی ام فریدمن (Lee M.Friedman)، تاریخ نگار یهودی، موید این ادعاست که علایم و نمادهای یهودی موجود در امضای کلمب نشانی بر یهودی بودن وی است. به نظر او شکل یک مثلث کامل که برای یهودیان مقدس است و در گورستانها و معابد یهودیان از آن استفاده می‌شود، در تمام امضاهای کلمب دیده می‌شود.[5]

«کنسولو وارلا» (Consuelo Varela)، کلمب‌شناس معروف اسپانیایی معتقد است که کلمب، عهد عتیق «تورات» را از حفظ بوده و چنین چیزی برای یک فرد منسوب به جامعه کاتولیک نمی‌تواند موضوعیت داشته باشد.




موضوع مطلب :

جمعه 91 اسفند 11 :: 2:15 عصر

اهداف سفر

«نقشه کلمب» که در حدود سال 1490 در کارگاه بارتولومئو و کریستف کلمب در شهر لیسبون ساخته شد

عواملی چون تبلیغ دینی و گسترش مسیحیت، شور ضد اسلام در آن روزگار، قدرت کاستیل و آراگون، بیم از خطر کشور پرتغال، اشتیاق به یافتن طلا، ماجراجویی و امید به فتح سرزمین‌های جدید، نیاز اروپا به تهیه ادویه و گیاهان معطر و دارویی، انگیزه نخستین سفر کلمب به هند شد.[6]

در عصر کلمب، اروپایی‌ها برای سفر به هند (منظور از هند آسیای جنوبی و شرقی بود) راهی نداشتند جز حرکت به سمت جنوب، دور زدن قاره? آفریقا از کنار دماغه? امید نیک و رفتن به طرف شرق در طول اقیانوس هند. در دهه? 1480 میلادی، کلمب نیز خیال سفر به هند را در سر داشت ولی نه از طریق معمول. او می‌خواست با حرکت مستقیم از اروپا به سوی غرب و عبور از دریای محیط (اقیانوس اطلس) به آسیا برسد. از نظر دیگران نقشه? جسورانه? کلمب نپذیرفتنی و بی فایده بود و او ناچار شد برای یافتن پشتیبان در میان قدرتمندان و افراد صاحب نفوذ کوشش زیادی به کار برد. برخی معتقدند که علت این استقبال سرد، اعتقاد اروپایی‌ها به تخت بودن کره? زمین بود.

تصوری که کلمب از موقعیات جغرافیایی داشت.

برخی مورخان یهودی که کلمب را یهودی فرض کرده‌اند اهداف دیگری برای سفر او ذکر نموده‌اند چنانکه دیوید ام. آیکهورن در این رابطه می‌نویسد: «کلمب برای کشف دنیای جدید می‌رفت. در حقیقت او از وجود چنین دنیایی با اتکا به مطالعات و کشف‌های وایکینگ‌ها خبر داشت. انگیزه اصلی او در این راه، جستجوی جایی برای هم کیشان یهودی خود بود.»[7]

بر اساس نوشته نشریه آمریکای «جمهوری جدید» سیمون ویزنتال (به انگلیسی: Simon Wiesenthal)‏ مورخ یهودی، معتقد است که کلمب برای یافتن جایی جدید برای یهودیان رانده شده از اسپانیا به این سفر تن داد. در اصل هدف کلمب ایجاد یک جبهه علیه امپراطوری عثمانی و به عبارت بهتر علیه اسلام از سویی و تامین منابع مالی برای بازسازی بنای معبد سلیمان در قدس بود.

در دائره المعارف یهود، در جایی که از کلمب سخن به میان آمده، نوشته شده است: «علی رغم اینکه کلمب همه مقدمات سفر خود را فراهم کرده بود، آن را یک روز بدون هیچ دلیلی به عقب انداخت. این روز بنابر تقویم یهودیان، روز نهم ماه آو (به انگلیسی: Av)‏ یهودی، یعنی روز تخریب معبد سلیمان است. این روز را یهودیان به عنوان «روز عزا» روزه می‌گیرند.»[8]

سفر نخست

کلمب در آغاز در سال 1485 میلادی طرح خود را به دربار پرتغال ارائه داد و پیشنهاد کرد که زیر پرچم این کشور در جزایر هند به اکتشاف بپردازد اما کارشناسان پادشاه پس از بررسی به این نتیجه رسیدند که خط سیر سفر بسیار طولانی‌تر از آن چیزی است که کلمب ادعا می‌کند (امروز می‌دانیم که مسافت واقعی حتی از برآورد پرتغالی‌ها نیز درازتر بود) و درخواست او پذیرفته نشد. احتمالاً طمع زیاد و توقعات مالی نامعقول کلمب هم در رد تقاضای وی بی‌تأثیر نبود.

او که از مقامات لیسبون ناامید شده بود به اسپانیا رقیب سیاسی پرتغال پناه برد تا از حاکمان آن دیار کمک بخواهد. در 1485 میلادی بخش اعظم اسپانیای امروزی زیر سلطه? فردیناند شاه آراگون و ایزابلا ملکه? کاستیل بود که پس از ازدواج با یکدیگر بطور مشترک بر قلمروی بزرگ حکومت می‌کردند. کلمب در مجموع توانست نقشه‌اش را به کارشناسان دربار اسپانیا بقبولاند اما هفت سال (تا 1492 میلادی) طول کشید تا با شاه و ملکه به توافق نهایی برسد. در نهایت قرار بر این شد که نیمی از بودجه? سفر را سرمایه‌داران ایتالیایی بگذارند و نیم دیگر از سوی دولت اسپانیا فراهم شود. نبردهای سخت با مسلمانان و تصرف گرانادا خزانه سلطنتی را تهی کرده بود و پرداخت همین سهم پنجاه درصدی هم برای دولت آسان نبود. پیش از آغاز سفر شاه و ملکه کلمب را به مقام دریاسالاری گماردند و سخاوتمندانه حق موروثی حکومت بر تمام سرزمین‌های کشف شده در آن سوی اقیانوس را به وی بخشیدند. احتمالاً آن دو گمان می‌کردند که کلمب هرگز از سفر باز نخواهد گشت.

پس از تحویل گرفتن سه کشتی با ملزومات کامل از دولت، نوبت به کار دشوار گردآوردن خدمه رسید. بیشتر ملوانان از رفتن به چنین مأموریت «جنون‌آمیزی» وحشت داشتند. اگر نفوذ سیاسی ملکه و وعده‌های رنگارنگ کلمب نبود شاید هیچکس حاضر با همراهی با وی در این سفر نمی‌شد.

سرانجام در غروب سوم اوت سال 1492 میلادی سه کشتی سانتاماریا، نینیا و پینتا همراه با نود نفر خدمه به فرماندهی کلمب از بندر پالوس به راه افتادند و پس از توقفی کوتاه در جزایر قناری (آفریقا) رهسپار دل اقیانوس شدند.

در آغاز اوضاع خوب بود و ملوانان کاملاً از کلمب فرمان می‌بردند ولی پس از چند روز که ساحل در زیر خط افق ناپدید شد، بتدریج دچار ترس و وحشت شدند. تا آن زمان تمام کشتی‌هایی که در اقیانوس اطلس سفر می‌کردند یکی از دو مسیر شمالی یا جنوبی را در پیش می‌گرفتند و همواره کرانه‌های اروپا یا آفریقا در نزدیکی آنها بود. اما اکنون آنها درحال رفتن به بخش‌های ناشناخته مرکزی بودند؛ جایی که به عقیده? عوام پر از هیولاهای هولناک بود و طوفان‌های شدید راه کشتی‌ها را می‌بست. کلمب از نارضایتی زیردستانش آگاه بود. گفته‌اند وی یک دفتر رخدادنگاری روزانه جعلی ترتیب داده بود که فواصل را کوتاهتر از مقدار واقعیشان در آن ثبت می‌کرد تا افراد نفهمند که چه مقدار پیش رفته‌اند و از هراسشان کاسته شود. این داستان به احتمال زیاد واقعیت ندارد. با حضور ناخداهای دیگر و افسران و سکان‌داران با تجربه در ناوگان، کلمب هرگز نمی‌توانست با چنین ترفندی آنها را بفریبد.

مسافرت پنج هفته به طول انجامید. در این مدت ملوانان وحشتزده بارها بر فرمانده خود شوریدند و حتی خواستند او را سربه نیست کنند و کشتی‌ها را به اسپانیا بازگردانند. اما هر بار کلمب با وعده یا تهدید آرامش را برقرار می‌ساخت.

کلمب در حال نامگذاری دنیای جدید- چاپ سنگی

در بیستم سپتامبر با مشاهده? دسته‌ای پرنده که از شرق می‌آمدند این امید در ایشان قوت گرفت که خشکی در آن حوالی است. بالاخره در یازده اکتبر دیده‌بانان وجود یک خشکی را در روبرو اعلام کردند؛ فردای آن روز، 12 اکتبر 1492 میلادی و بر اساس تقویم یهودی مصادف با 21 تشرین سال 5253 یعنی آخرین روز جشن سایه‌بان‌ها، روز «خواهشمندی بزرگ» (هوشانا ربا) بود،[9] کلمب و یارانش پس از 35 روز سفر سخت، پا بر جزیره‌ای زیبا و سرسبز از مجمع‌الجزایر باهاما (آمریکای مرکزی) گذاشتند.

رفتار بومیان آمریکایی با تازه‌واردان دوستانه و آشتی‌جویانه بود. کلمب در نامه‌ای به فردیناند و ایزابلا درباره? ساکنان جزیره می‌نویسد:

«اگر اعلیحضرتین دستور فرمایند، می‌توانم تمام آنها را به کاستیل گسیل دارم یا در همین جزیره به اسارت گیرم. پنجاه مرد کافیست تا کل این مردم را تحت انقیاد در آورید و به انجام دادن هر کاری وادار سازید.»

او ادامه می‌دهد:

«این مردم دین ندارند و حتی بت نمی‌پرستند. بسیار نجیبند و نمی‌دانند بدی چیست. هیچ نوع سلاحی ندارند؛ نه یکدیگر را می‌کشند و نه از هم سرقت می‌کنند.»

پس از ارتباطات دوستانه? آغازین میان بومیان و غربی‌ها، کلمب به این باور رسیده بود که گسترش دین مسیح در میان این جماعت نه با توسل به زور که با محبت ممکن خواهد بود.

کلمب در این سفر اول کرانه‌های شمال شرقی کوبا و هیسپانیولا (جزیره? هائیتی امروزی) را نیز کاوش کرد. اما در شب میلاد مسیح به هنگام گشت‌زنی، سانتاماریا، کشتی اصلی فرماندهی در کرانه هیسپانیولا به گل نشست و ناگزیر به حال خود رها شد. به این ترتیب ناوگان کلمب به یک کشتی محدود گردید. (کشتی پینتا کمی بعد از کشف کوبا شورش کرده و گریخته بود.) کلمب که از مدتی قبل در حال برنامه‌ریزی برای بازگشت به اروپا بود دیگر برای بردن تمام افرادش جای کافی نداشت. از این رو پس از کسب اجازه از گواکاناگاری رئیس بزرگ بومیان، قرارگاهی در هیسپانیولا برپا کرد و سی وپنج نفر از ملوانان داوطلب را آنجا گذاشت که تا زمان بازگشت دوباره? کلمب به کشاورزی بپردازند.

در 4 ژانویه 1493 میلادی مسافران کشتی نینیا راه میهن خود را در پیش گرفتند و پس از تحمل مشقات بسیار و دست و پنجه نرم کردن با بادهای ناشناخته و توفان‌های سخت اقیانوس به اروپا رسیدند. اما کلمب برخلاف میلش نتوانست مستقیما در کاستیل پیاده شود و چند ماهی را نزد پرتغالی‌ها (دشمن دیرین اسپانیا) در بازداشت به سر برد. در این مدت کوتاه اخبار اکتشافات او در سراسر اروپا پیچید بطوری که وقتی در 15 مارس بالاخره کلمب در میان استقبال پرشور مردم به اسپانیا وارد شد سفرنامه‌اش به چاپ سوم رسیده بود. او بلافاصله با طلاهای غنیمتی و چند بومی اسیر به دربار رفت و فردیناند و ایزابلا به گرمی پذیرای او شدند. در این مجلس علاوه بر طلا، کلمب چهار تحفه? تا آن زمان ناشناخته? دیگر از«دنیای نو» را تقدیم شاه و ملکه کرد؛ گیاه تنباکو، میوه? آناناس، بوقلمون و وسیله? محبوب ملوانان یعنی ننو.




موضوع مطلب :

جمعه 91 اسفند 11 :: 2:13 عصر

سفر دوم

(1493 میلادی - 1496 میلادی) در 24 سپتامبر 1493 میلادی، کلمب با ناوگانی از هفده کشتی مجهز با همراهی یک گروه 1200 نفری جهت استعمار و سرکوب بومیان، عازم آمریکا شد. او این بار نسبت به سفر اول مسیر جنوبی‌تری را برگزید و پس از 26 روز به جزیره? بزرگ دومینیکا (آمریکای مرکزی) رسید سپس راه شمال را در پیش گرفت و به ترتیب جزایر آنتیل کوچک - شامل گوادلوپ، مونتسرات، آنتیگوا و نویس (Navis)- و جزایر ویرجین و پورتوریکو را کشف و همه را جزئی از قلمرو اسپانیا اعلام کرد؛ سپس به هیسپانیولا رفت و به جستجوی یاران پیشین برآمد اما مهاجرنشین را خالی از سکنه یافت؛ اروپایی‌های ساکن جزیره، همه در جنگ با بومیان کشته شده بودند. وی در مدت اقامت کوتاهش یک قلعه? کوچک در داخل و یک شهرک در کرانه‌های شمالی جزیره بنا نهاد.

کلمب در ادامه? مأموریت اکتشافی، بیشتر کرانه‌های جنوبی کوبا را از شرق تا غرب پیمود اما پیش از رسیدن به انتهای آن به این پندار که به جای جزیره با شبه‌جزیره‌ای روبروست، تغییر مسیر داد و جامائیکا را کشف کرد.

کلمب پس از سپردن امور به دست برادرانش در 10 مارس 1496 میلادی هیسپانیولا را به مقصد اروپا ترک کرد. سفر دوم او هم به پایان رسید.

سفر سوم و بازداشت

در سال 1498 میلادی کلمب برای سومین بار به آمریکا رفت. او در این سفر پیش از رسیدن به هیسپانیولا جزیره? ترینیداد را کشف کرد(31 ژانویه) و بخش‌هایی از ریزشگاه رودخانه? اورینوکو در خاک اصلی آمریکای جنوبی را پویید (اول اوت).

اوضاع در مهاجرنشین اسپانیایی ناآرام بود. مهاجرانی که وعده‌های کلمب را شنیده و به طمع ثروت‌های بی‌پایان دنیای نو راهی آمریکا شده بودند، اینک ناخشنود از وضعیت خود، برکناری وی را می‌خواستند. کلمب که درگیر سرکوب بومیان بود برای مقابله با این فتنه? جدید از خود شدت عمل نشان داد و چند تن از افرادش را به جرم نافرمانی اعدام کرد. شماری از ناراضیان پس از بازگشت به میهن، از کلمب به دربار اسپانیا شکایت بردند و او را به سوءمدیریت و بی‌کفایتی متهم کردند. شاه و ملکه یک بازرس سلطنتی به نام فرانسیسکو دبوبادیلا را مأمور رسیدگی به این شکایات کردند. او نیز پس از ورود به آمریکا (1500 میلادی) بی‌درنگ کلمب و برادرانش را از مناصبشان برکنار کرده و همه را تحت‌الحفظ به اسپانیا فرستاد. هرچند کلمب پس از مدت کوتاهی آزادیش را به دست آورد ولی مقام فرمانداری دیگر به او داده نشد.

سفر چهارم

در 9 مه 1502 میلادی کلمب برای چهارمین و آخرین بار به آمریکا رفت با این هدف جسورانه که برای نخستین بار کره? زمین را دور بزند. او و پسر کوچک‌ترش فردیناند برای یافتن راه عبوری به سوی غرب سراسر کرانه‌های آمریکای مرکزی را از بلیز تا پاناما جستجو کردند ولی حادثه? تصادف با یک کشتی بازرگانی بومی آنان را از ادامه? سفر بازداشت. تا رسیدن نیروی کمکی از هیسپانیولا، کلمب به ناچار یک سال را در جامائیکا به سر برد و سرانجام در 7 نوامبر 1504 میلادی توانست به اسپانیا بازگردد.

در سال‌های آخر عمر کلمب طبق توافقات اولیه با دربار خواستار دریافت ده درصد کل سودهای بدست‌آمده از سرزمین‌های جدید شد ولی دولت به این بهانه که وی دیگر به عنوان فرماندار انجام وظیفه نمی‌کند، قراردادهای پیشین را معتبر ندانست و درخواست‌هایش را رد کرد.

کریستف کلمب در 20 مه 1506 میلادی در اسپانیا درگذشت. آرامگاه او در کلیسای جامع سویل یا به روایتی در کلیسای جامع سانتا دومینگو است.

رفتار کلمب در برابر بومیان آمریکا

چگونگی رفتار با بومیان آمریکا یکی از موارد اختلاف نظر میان کلمب و هیأت حاکمه? اسپانیا بود. ایزابلا و فردیناند این قوم را اعضای آینده? جامعه? مسیحیت می‌دانستند و خواستار برقراری روابط دوستانه با آنان بودند؛ در حالیکه به عقیده? کلمب برای بهره‌برداری از منابع سرزمین‌های تازه لازم بود بومیان به بردگی گرفته شوند.[نیازمند منبع]

هنگامی که کلمب آمریکا را کشف کرد، در آنجا بالغ بر 30 میلیون سرخ پوست زندگی می‌کرد.[نیازمند منبع] در حالی که امروزه و بعد از گذشت چندین قرن تنها یک جمعیت 2 میلیونی از آنها وجود دارد. همین مطلب می‌تواند بیانگر بسیاری از واقعیت‌ها باشد. ژاک اتالی(به انگلیسی: Jacques Attali)‏، نویسنده یهودی فرانسوی در این مورد می‌گوید: «بومیان آرام و بی آزار جزیره، برای استقبال از آنها آمدند، اما کلمب آنها را به عنوان انسان به حضور نپذیرفت.»[10]

یکبار در میانه? سفر دوم، او طی نامه‌ای به دربار پیشنهاد دستگیری تعدادی از بومیان یاغی – خصوصاً کاریب‌ها- را مطرح کرد. سپس بدون توجه به مخالفت مقامات، در فوریه 1495 میلادی حدود 1600 بومی آراواک را به‌عنوان برده به اسارت گرفت و 550 نفرشان را نیز به اسپانیا فرستاد. دویست تن از بردگان در طول راه مردند و نیمی از بقیه نیز وقتی به مقصد رسیدند بیمار بودند. کلمب با موافقت قرار شد که از فعالیت‌های تجاری انجام شده در قلمرو خود?10 مالیات دریافت کند. به این ترتیب کلمب اولین کسی بود که به تجارت بردگان پرداخت.

کلمب از همان آغاز، یافتن طلا را اصلی‌ترین هدف سفر خود قرار داده بود و برای رسیدن به مطلوبش از اِعمال روش‌های افراطی و غیرانسانی هم ابایی نداشت. در یکی از مناطق هائیتی (هیسپانیولا) او تمام بومیان بالای چهل سال را مجبور کرد که هر یک مقدار مشخصی طلا برای او پیدا کنند؛ مجازات کسانی که در موعد مقرر سهم خود را تحویل نمی‌دادند قطع دست بود.

إلی بارناوی (به انگلیسی: Eli Barnavi)‏ می‌نویسد: «فاتحان اسپانیایی به سیاست‌های برده داری و چپاول اموال بومیان ادامه دادند و آنان بیش از هر چیز دیگری به دنبال طلا می‌گشتند. آنها برای مطیع کردن بومیان به زور و خشونت متوسل می‌شدند؛ و این، اولین حرکت استعماری بزرگی بود که برای قدرتمند نمودن یهودیان و تصاحب ثروت‌های یک سرزمین انجام شد.»[11]

او در هائیتی نوعی نظام تولیتی برقرار کرده بود که به موجب آن در ازای مسیحی کردن اهالی بومی، حق استفاده از نیروی کار آنان منحصرأ در اختیار اسپانیایی‌ها قرار می‌گرفت. به این ترتیب برده سازی و برده داری صورت قانونی یافت. در مناطق زیر سلطه? اسپانیا بومیان بسیاری بر اثر کار شدید، بیماری و سؤتغذیه مردند. سیاست‌های اقتصادی کلمب و جانشینانش آنچنان زیانبار بود که باعث شد جمعیت بومیان تاینو جزیره? هائیتی ازهشت میلیون نفر در 1493 میلادی به تنها 200 نفر در 1542 میلادی کاهش یابد.

ساموئل الیوت موریسون در کتاب خود کریستف کلمب دریانورد نوشته است که ورود اروپایی‌ها به قاره آمریکا آغاز کشتار بومیان این سرزمین است.[12]

پس از مرگ

کریستف کلمب وصیت کرده بود که در آمریکا دفن شود، ولی در آن زمان در سال 1506 کلیسای مناسبی در آمریکا برای این کار یافت نشد. از این رو وی را در شهر والادولید اسپانیا دفن کردند و سپس به صومعه‌ای در سویل منتقل شد. با این حال جسد او را در سال 1542 از خاک خارج و به هیسپانیولا منتقل کرده و در سانتو دومینیگو (پایتخت جمهوری دومینیکن) دفن کردند. در پایان قرن هفدهم، اسپانیا قسمت غربی هیسپانیولا را به فرانسه واگذار کرد و جسد کلمب به کوبا منتقل شد. بعدها هنگامی که کوبا به استقلال دست یافت، در سال 1898، جسد برای آخرین بار از اقیانوس اطلس گذشت و در کلیسای جامع سویل دفن شد. در بنای یادبود کلمب در پایتخت جمهوری دومینیکن، جعبه‌ای حاوی استخوان‌هایی وجود دارد که روی آن نوشته شده «کریستف کلمب». محققینی که از جسد موجود در سویل نمونه برداری دی‌ان‌ای کرده‌اند می‌گویند که نتیجه با دی‌ان‌ای برادرش دیگو، که او هم در نزدیکی سویل دفن شده همخوان است.[13]




موضوع مطلب :

جمعه 91 اسفند 11 :: 2:12 عصر

شهر لی‌یژ در شبکة راه‌آهن اروپا، یک گرة ارتباطی مهم به حساب می‌آید که ارتباط‌دهندة انگستان، فرانسه، بلژیک و آلمان است. ازاین‌رو، ایستگاه ت‌.‌ژ.‌و لی‌یژ‌ـ گیل‌من در این شهر به‌ عنوان یک ایستگاه اصلی مطرح است. طراحی این ایستگاه، اثری دیگر از معمار معروف «سانتیاگو کالاتراوا» است که دو ناحیة مجزای شهری و مسکونی لیژ را با یکدیگر مرتبط می‌سازد. مساحت آن (با احتساب معابر) 49000 مترمربع، طول آن 488 متر و کل مساحت بام شیشه‌ای آن 33000 مترمربع است. ساخت این ایستگاه در سال1996 میلادی آغاز و در سال 2009 تکمیل شده است.
کانسپت طراحی این ایستگاه، شفافیت و برقراری ارتباط با شهر است. شفافیت، به کمک طراحی طاق شیشه و فلز و استفاده از سایبان ایجاد شده است. به این ترتیب، یک ساختمان شیشه‌ای بزرگ جایگزین نماهای سنتی شده و تداوم بصری بین فضای داخل ایستگاه و شهر به ‌وجود آورده است. بام طاقی‌شکل آن، نمای پروژه را تشکیل داده، به ‌طوری که می‌توان گفت کالاتراوا در طراحی این ایستگاه، یک سازة بدون نما طراحی کرده و تمرکز اصلی او بر عنصر بام به‌ عنوان یک عنصر کلیدی طرح بوده است. وی می‌گوید: "من، ساختمانی بدون نما، با یک بام شناور را تصور کردم. به کمک این مسئله می‌توانستم دیدها را به ایستگاه جلب و از خلال آن تداوم بخشم. به همین خاطر، فرم مواجی را برگزیدم. این فرم یادآور تپه‌های اطراف آن نیز می‌باشد".
در این ایستگاه، طراحی بام شیشه‌ای موجب حذف نیاز به نورپردازی مصنوعی شده است. هم‌چنین، در طرح این ایستگاه تمام فضاهای مربوط به فروش بلیط، فضای انتظار، قسمت‌های تجاری در زیر سکوها طراحی شده است. برای جلوگیری از ایجاد حسّ حضور در زیرگذر، نور طبیعی این فضاها از قسمت بالا تأمین شده است. این امر، به کمک استفاده از بلوک‌های شیشه‌ای در کف سکوها امکان‌پذیر شده است.



از نکات دیگر این پروژه، استفاده از مصالح بومی، مصالح بازیافتی یا مصالحی که قابل بازیافت باشند، است. همچنین، بافت گیاهی قسمت‌هایی از تپه‌های اطراف ایستگاه که در جریان این پروژه صدمه دیدند، دوباره مورد کشت قرار گرفت. تمام این اقدامات، با آگاهی کامل در جهت کاهش تولید کربن توسط این پروژه صورت گرفته است.
نکتة قابل توجه در روش اجرای این ایستگاه، نصب آن در چند مرحله در طول یک دورة زمانی بوده است. از این ‌رو، امکان بهره‌برداری از ایستگاه در طول ساخت آن وجود داشته است. به‌ گونه‌ای که بهره‌برداری از آن تنها در اوقات کوتاهی از شب، به‌خاطر نصب سازة بام متوقف می‌شده ‌است.







 




موضوع مطلب :

جمعه 91 اسفند 11 :: 2:8 عصر

ت ژ و

 

ت ژ و

ت ژ و (TGV) نام سامانه قطار پُرسرعت فرانسه است. این نام کوتاه شده عبارت قطار با سرعت زیاد (به فرانسوی: Train à Grand Vitesse)‏ است. نخستین نمونه این نوع قطارها در سال 1981 بین پاریس و لیون بکار گرفته شد. این یکی از افتخارات فناوری کشور فرانسه است که قطار سریع‌السیر مسیر بین دو شهر بزرگ فرانسه را با سرعتی بیش از 300 کیلومتر در ساعت طی می‌کند. ت ژ و در 3 آوریل 2007 رکورد سریعترین قطار ریلی چرخدار جهان را با سرعت 574،8 کیلومتر در ساعت شکست. این قطار همچنین سریعترین قطار موجود در جهان برای حمل و نقل عمومی مردم محسوب می‌شود.

خطوط ال ژ و

«ال ژ و»ها (LGV) خطوطی هستند که سرعت بیش از 250 کیلومتر در ساعت را امکان پذیر می‌کنند. قطارهای ت ژ و روی خطوط معمولی تا بالاترین سرعت ایمن حدود سرعت 220 کیلومتر در ساعت نیز حرکت می‌کنند. این برای ت ژ و مزیتی است چون با این قابلیت مسافتهای بیشتری را طی می‌کنند و همچنین به ایستگاههای داخل شهر نیز می‌توانند آمد و شد کنند. جدیدترین خطوط پر سرعت قابلیت سرعت 350 کیلومتر در ساعت را دارند.

خطوط معمولی

قطارهای ت ژ و در خطوط ال ژ و با سرعت 300 کیلومتر به بالا حرکت می‌کنند. در کشور فرانسه حدود 2000 کیلومتر خط ال ژ و وجود دارد. علاوه بر آن، 5000 کیلومتر از راه‌آهن فرانسه مسیرهایی است که هنوز دارای خطوط سریع نیستند و قطارهای ت ژ و با سرعت حدود 200 کیلومتر بر ساعت بر آنها حرکت می‌کنند. تعداد ایستگاههای سریع در فرانسه حدود 20 و ایستگاههای معمولی حدود 200 ایستگاه است.




موضوع مطلب :

جمعه 91 اسفند 11 :: 2:5 عصر

 موقعیت جغرافیایی غار کتله خور 


غار عظیم و زیبای کتله خور در 165 کیلومتری جنوب باختری استان زنجان قرار گرفته که از طریق جاده آسفالته زنجان-سلطانیه خدابند-گرماب و از طریق جاده زنجان-بیجار-گرماب و همچنین از طریق جاده همدان-کبودر آهنگ نیز قابل دسترسی است که این غار از شهر گرماب .حدود 7 کیلومتر فاصله دارد.

وجه تسمیه غار

کتله خور بر اساس برسیهای انجام گرفته معانی مختلفی مثل :تپه خورشید-روستای بدون خورشید و غیره که مناسبترین معنی بدست امده یک کاربرد ترکی بوده که کتله به معنی پستی و بلندی و ناهمواری های داخل غار و خور به معنی راحتی و آسانی است که به صورت کلی به معنی پستی و بلندیهای راحت و دنج می باشد.

طبق نظریه های علمی و نقشه های زمین شناسی غار کتله خور در دل کوه ساقیزلو در آهکهای الیگومیوسن مربوط به دوران سوم زمین شناسی بوجود آمده و تقریبا حدود 30 میلیون سال می تواند قدمت داشته باشد.سال پیدایش این غار برای اولین بار توسط انسان معلوم نمی باشد ولی مردمان این گرماب ز سال پیدایش در این غار رفت و امد داشته و گفته های افراد مسن گرماب و روستاهای اطراف که به گفته آنان پدران و بزرگان آنان نیز از رفت و امد مردم منطقه در این غار تعریف می کردند این موضوع را اثبات رسانده است و همچنین داستانهایی از خود ساخته و پرداخته بودند و چندین با ر اتفاق افتاده بود که از اهالی در این غار رفته  و هنگام برگشت نتوانسته بودند راه  را پیدا کنند و بعد چند روز توسط اهالی گرماب پیدا شده بودند. دهانه ورودی غار کتله خور به صورت طاق مثلثی شکل به قطر 70 سانتیمتر بود که تنها راه دسترسی به داخل غار بوده و هست و سیلاب یا رودخانه کوچکی که از جلوی ورودی غار رد می شده باعث شده بود.

که دهانه این غار کمی بالاتر و در دامنه کوه قرار بگیرد. که بعدا این سیلاب از قسمتهای بالاتر منحرف گردید. این دهانه تا سال 1372 به صورت طبیعی بود که از این سال توسط معاونت عمرانی استانداری زنجان تعویض و باز گشایی گردید و در کاوشهای اولیه توسط ای ارگان در حدود 15 متر اولیه مسیر به سمت چپ جدا می شده که به دهلیز کنار غار مربوط می شد , گه بعدا به موازی ورودی غار نیز راهی از بیرون به این دهلیز باز شد که الان به صورت سالن انتظار استفاده می شود .ورودی اولیه این دهلیز به منظور جلوگیری از آسیبهای احتمالی بسته شده است. این مکان را افراد محلی یورت یری می گفته اند که به زبان ترکی به معنی محل زندگی افراد یا ابا و اجدادا طلاق می شود که تعدای اسکلت انسان و تکه های سفال قدیمی در این محل پیدا شده و بر اساس بررسیهای انجام گرفته متعلق به اواخر هزاره دوم قبل از میلاد می باشد که در این مکان گم یا دفن شده اند. تشکیل غار برای اولین بار بر اثر نفوذ آب اسید دار و انحلال توده های اهک ایجاد شده که رگه های سفید رنگ کف همین آب در دیواره های طبقه اول که در بعضی قسمتها به صورت چند خط سفیدی بوده و نشان دهنده دفعات تخلیه آب به طبقات پائین می باشد و در دراحل بعدی زمین شناسی آب طبقه اول از قسمتهایی که قابل انحلال بوده و الان نیز به اصطلاح زمین شناسی که این مناطق تقریبا بالا کشیده شده آب طبقه اول از قسمتهائی که قابل انحلال بوده و الان نیز به اصطلاح زمین شناسی به صورت پر نور در کف دهلیز های طبقه اول مشاهده می شود به قسمتهای پائین تخلیه گردیده و همین آبهای کربتانه با عث انحلال اهکهای توده ای و تشکیل طبقات پائین این غار گردیده است که همین اتفاق در طبقات پائین نیز اتفاق افتاده است و هم اکنون این غار به صورت سه طبقه خشک و طبقه چهارم به بعد مسیرهائی نیز به صورت آب بوده و زمین شناسان احتمال تشکیل چهار طبقه دیگر را تا سفره آب زیر زمینی نیز داده اند که در سال 2003 میلادی حدود 30 کیلومتر از مسیرهای متعدد غار توسط زمین شناسان آلمانی و سوئیسی نقسه برداری شد و از سال 72 تاکنون تقریبا 2/5 کیلومتر آن بهصورت رفت و برگشت آماده بازدید شده است.که ورودی این غار تا سه راهی اول مسیر به حالت سینه خیز بوده و تمامی سقف و کف قسمتهایی از کف غار دستکاری کردیده که رفته رفته دستکاری داخل غار کم شده و به صورت طبیعی با نور پردازیهای انجام گرفته قابل بازدید می باشد.گفته می شود این غار از لحاظ وسعت دومین غار جهان و از لحاظ زیبائی اولین غار جهان شناخته شده است که گشت و گذار و دیدن پدیده هی داخل غار اعم از دهلیزها و گذرگاهها و وجود ستون های عظیم و وجود استاتگیت ها (چکنده ها ) و استلاگمیته (چکیده ها) به رنگهای مختلف و تعدادی قندیلهای تو خالی و نیسانی که جز کمیاب ترین قندیلها بوده و به لحاظ منحصر به فرد بودن جلوه ویژه ای با غار می دهد. طرز تشکیل این نوع استلاگتیتها گاهی به سمت های مختاف رشد کرده و در سقف غار بافتهای زیبائی را پدید آورده است. و در آمدن قندیلها به اشکال مختلف مثل شیر خوابیده , پنجه شیر , پای فیل , لباس عروس , قلع شمع , سگ شکاری , دست شیطان , نخل سوخته ] مریم مقدس , دوجادوگر , سفره عقد و عروس و داماد و گفته های زمین شناسان فوق از لحاظ پیدا نشدن انتهای غار وجود مسیرهای دیگر این مهم را ثابت می کند . همچنین فسیلهایی نیز در داخل غار پیدا شده که چند مورد آن اسکت جانوران امروزی نبوده و متعلق به دوره های قبل می باشد که تشخیص کامل آن مستلزم بررسیهای لازم می باشد و چند مورد آن به طور طبیعی از بین رفته و تنها مورد کامل آن نیز متاسفانه بدلیل رفت و آمد افراد قبل از حفظ و احیای دولت که این رفت و آمد هانه اینکه به صورت نا آگاهانه بوده باعث از بین رفتن سر این جانور شده است و از فسیلهای دیگر وجود دو کفه ای ها را در این غار می توان گفت که نمونه ای از دو کفه ای ها به نام پکتن بوده که فقط متعلق به اواخر دوره سوم زمین شناسی می باشد و در بر آورد سن غار نیز بسیار کمک کرده واکنون تنها موجود داخل غار به علت نبودن تغذیه و نور کافی فقط خفاش می باشد. که درزمان غروب جهت تغذیه در ورودی غار رفت و آمد دارند. آب و هوای داخل غار در قسمتهای مختلف متفاوت می باشد. مثلا در ورودی به دلیل چرخش هوا تا 4000 متری به صورت تقریبا خنک بوده و از 11 درجه شروع و در قسمتهای جلوتر که رطوبت حدود 90 درصد می باشد که در حال حاضر رشد ندارند.کلیه قندیلهای غار در جند نوع بوده که بخشی به صورت گل کلمی می باشد که در حال حاضر رشد ندارند. کلیه قندیلهای داخل غار حاصل رسوبات آهکی می باشد که در حال حاضر رشد ندارند. کلیه قندیلهای داخل غار حاصل رسوبات آهکی که در مرحله اول از برخورد آب اسیددار با آهک به حالت بی کربنات محلول بوده و بعد از گذشتن از لابه لای سنگها و طی کردن مسیرهای طولانی در سقف غار قرار گرفته و بعد از کم شدن فشار و از دست دادن گاز به صورت کربنات کلسیم در سقف غار استلاگتیتها را تشکیل داده و مقداری ار رسوبات نیز به کف غار چکیده و استلاگمیتها را به موازات استلاگتیتها تشکیل می دهد که بعد از رشد و بهم رسیدن این فندیلها پس از گذشت چندین سال ستونهای آهکی تشکیل می شوند که برخی از این قندیلها در اثر داشتن ناخالصیها رنگهای مختلف به خود گرفته اند و آنهایی که ترکیبات همراه نداشته اند و یا کمتر دارند به صورت بلورهای شیشه بسیار شفاف مشاهده می شوند.قندیلهای گل کلمی به خاطر عدم رسوب گذاری رشد نداشته و قبلا تشکیل هر میلی متر از این نوع قندیلها 30 سال طول می کشیده است.ولی استلاگتیتها و استلاگمیتهای غار که قندیلهای قلمی و نسانی ار این نوع می باشند اکنون فعال بوده و هر 7 سال یک میلی متر ار آن تشکیل می شود که البته این رقمها برآوردی تقریبی می باشد.زیرا رشد قندیلها به خیلی شرایط مانند قابل نفوذ یا غیر قابل نفوذ بودن سقف غار و غلظت بی کربنات محلول و سرعت آب و قابلیت نفوذ جهت نگهداری رسوبات و غیره بستگی دارد.که امید است با در نظر گرفتن این امر مهم بازدید.کنندگان محترم در حفظ و نگهداری و انتقال آن به نسلهای دیگر کوشا باشند انشالله مجتمع غار کتله خور با امکاناتی چون سوئیت های اقامتی,سالن بزرگ و زیبای انتظار ؛ غرفه های عرضه صنایع دستی-مواد غذایی-فرهنگی مخابرات-سوپر مارکت-کافی شاپ و امکانات رفاهی دیگر مقدم میهمانان محترم را گرامی داشته و .آرزومند سفر خوشی برای شما بازدید کنندگان محترم می باشد.

 




موضوع مطلب :

شنبه 91 اسفند 5 :: 3:56 عصر

مکان : تهران - قزوین - ابهر - قیدار - گرماب -  غار کتله خور

 

فاصله غارکتله خور تا تهران = 410  کیلومتر

دسترسی : تهران - قزوین به سمت زنجان - ابهر -  قیدار - گرماب و با پشتسر گذاشتن گرماب، در قسمت شمال این منطقه به دهانه غار رسید .

در این مسیر از ابهر تا غار کتله خور جاده تماماً یک بانده و آسفالت است. اگر اصرار داشته باشید که مسیر بیشتری را در اتوبان طی طریق فرمایید، لازم است در حدود 40 کیلومتری زنجان از اتوبان خارج شده، وارد جاده قدیم زنجان شوید و سپس از طریق شهر سلطانیه به قیدار و گرماب ادامه مسیر دهید.

 فاصله غار کتله خور از زنجان : 167  کیلومتر

فاصله گنبد سلطانیه از زنجان : 45 کیلومتر نرسیده به زنجان

جاذبه ها : دیدار از استلاگمیت و استلاگتیتهای غار ،بازدید از بزرگترین گنبد خشتی جهان گنبد سلطانیه

سایر دیدنیهای مسیر : قبرستان تاریخی سجاس ، روستای تاریخی سجاس ، مسجد جامع سجاس، سجاسرود،  بقعه قیدار نبی ، موزه مردان نمکی ، بنای رختشویخانه ، بازار زنجان ، سد تهم در 20 کیلومتری شمال شرق زنجان ، مجتمع تفریحی گاوازنگ ، روستای تاریخی سهرورد ، آرامگاه ارغون خان ، چشمه های آب گرم گرماب ، زرین غار ، چشمه زرند .

 

توضیحات غار کتله خور : غاری است خشکی آبی واقع در استان زنجان ، ورودی غار یک دهلیز 4000 متری بوده با سقفی کوتاه و فاقد غار سنگ و چنددهلیز فرعی، پس از دهلیز فرعی یک دالان وسیع 950 متری با سربالایی‌هایی بهارتفاع 2 متر و گودالهای خشک قرار دارد که با دوشاخه 50 متری ادامه پیدامی‌کند .

پدیده های داخل غار نظیر دهلیزها و گذرگاه ها و وجود ستون های عظیم و وجوداستاگتیت ها (چکنده ها ) و استلاگمیتها (چکیده ها) به رنگهای مختلف وتعدادی قندیلهای تو خالی و نیسانی که جز کمیاب ترین قندیلها به شمار میرود، جلوه منحصر به فردی به این غار بخشیده است.

حدود 700 متر اولیة غار قطری حدود 70 سانتیمتر داشته‌است به‌طوریکهرهنوردان اولیة غار این مسیر 700 متری را بصورت سینه‌خیز طی کرده و مسیرخود را با علامتگذاری مشخص کرده‌اند. 100 متر ابتدای غار محل زندگیانسانهای نخستین بوده‌است که این موضوع را اسکلت 80 انسانی که در این محلپیداشده‌است تأیید می‌کند. لازم به ذکر است که این اسکلت‌‌ها همچنان دراین محل نگهداری می‌شوند. این غار دارای بخشهای دیگری است که به ترتیبمی‌توان میدان شیرخوابیده، میدان بیستون، میدان چهل‌ستون، سه‌راهی کوهی،میدان پنج‌شیر، تالار عروس، تونل قندیلی،‌ اتاق عقد،‌ پای فیل، شترباجهاز، عروس و داماد،گ شکاری،دست شیطان ، میدان شمع، دوجادوگر، نخل سوخته، میدان مریم مقدسو… را نام برد.

غار کتله‌خور، غاری است آهکی که در برخی نقاط آن گل‌رس و خاکهای حاویاکسیدآهن قابل مشاهده‌است.

یک نکته جالب توجه در رابطه با غار کتله‌خور اینست که شواهد و بررسی‌هایانجام شده مؤید این موضوع است که این غار در نهایت به غار علیصدر در همدانمتصل می‌شود. همچنین یکی دیگر از عجایب و زیبایی‌های این غار تعدد طبقاتآن است که اینگونه غارها در جهان بسیار کم‌نظیر هستند. گمان می‌رود که اینغار دارای 7 طبقه باشد که البته تاکنون تنها 3 طبقة آن کشف شده‌ است.

غار کتله خور 




موضوع مطلب :

شنبه 91 اسفند 5 :: 3:49 عصر
در بزرگ‌ترین غار خشکی، آبی و آهکی جهان، که در 165 کیلومتری جنوب غربی زنجان و پنج کیلومتری شهر گرماب قرار دارد، حتی مراسم جشن عقد و ازدواج هم برگزار می‌کنند. این غار، خفاش هم دارد و اگر از تماشای پرواز خفاش‌ها بالای سرتان و آویزان شدن‌شان از قندیل‌ها و ستون‌های غار لذت می‌برید، می‌توانید سری به آن بزنید و البته در کنار خفاش‌ها، شگفتی‌ها و عجایب دیگری هم انتظارتان را خواهند کشید.

قرن‌ها قبل از اینکه پای انسان‌های معاصر به غار کتله‌خور برسد، انسان‌های اولیه آنجا را به عنوان سکونتگاه خودشان انتخاب کرده بودند. این غار، در یک منطقه مستطیلی شکل به وجود آمده و دهانه‌اش در 1700 متری از سطح دریا قرار گرفته. مجید یوزباشی، شش سال است که مدیریت مجموعه غار کتله‌خور را به عهده دارد:

« این غار متعلق به دوره سوم زمین‌شناسی است و هفت طبقه دارد که تا به حال فقط چهار طبقه از آن شناسایی شده است. طبق آن چیزی که ما از پدران و پدربزرگ‌های‌مان شنیده‌ایم، مردم بومی در سال 1300 آنجا را کشف کرده‌اند. حفره‌ای در دامنه جنوبی کوه ساقیزلو و کمی بالاتر از رودخانه خشک وجود دارد که قبلا به شکل یک طاق مثلثی و کوچک بود با قطر 70 سانتی‌متر اما بعدها که حاشیه‌هایش را تراشیدند، اندازه حفره به یک و نیم متر رسید. از این دهلیز که عبور کنید، دالان‌ها و معابر کوچک و بزرگی را می‌بینید که وسعت بعضی از این دهلیزها، به 300-200 متر مربع هم می‌رسد.» کف دهلیزها و دالان‌ها، ناهموار است اما وقتی قرار باشد بشر حس کنجکاوی‌اش را ارضاء کند، به هر سختی هم که شده، وارد غار می‌شود؛ مثل غارنوردان اولیه که 400 متر اول غار را به صورت سینه‌خیز طی کردند.

البته چون آب روان کف غار را ساییده، حرکت سینه‌خیز، غارنوردان را زخمی نمی‌کرد: «50 متر بعد از دهانه غار، وارد سالن بزرگی در غار می‌شوید که گنجایش هزار نفر را دارد. دالان‌های ورودی که در ابتدای غار وجود دارد، قبلا خیلی تنگ و باریک بود اما بعدها با عملیات‌هایی که روی آنها انجام دادند، عریض‌تر شدند.» ته یکی از دالان‌های طبقه اول غار، دهلیز بزرگی وجود دارد که در کف آن اسکلت حیوان چهارپایی نقش بسته است. اسکلتی که اصلا سر و شکل معمولی ندارد.

از روی استخوان‌بندی جالبش، به نظر می‌آید حیوانی عجیب و غریب و متعلق به دوران‌های گذشته تاریخی باشد: «100 متر جلوتر از دهانه غار کتله‌خور، نشانه‌های حیات انسانی به خوبی دیده می‌شود. گفته‌می‌شود که 80 اسکلت بوده اما این‌طور نیست. استخوان‌هایی که در کف غار است، همگی تکه‌تکه هستند و به شکل اسکلت‌های مجزا از هم وجود ندارند. کنار اسکلت‌ها، سفال‌های قدیمی به رنگ تیره دود زده وجود دارد که به نظر می‌آید متعلق به هزاره دوم قبل از میلاد باشد. یک نظریه دیگر هم می‌گوید که اسکلت‌ها متعلق به دوره ایلخانان است. اما این نظرات با هم مغایرت دارند.

واقعا معلوم نیست که صاحبان این اسکلت‌ها در چه دوره زمانی می‌زیستند.» محلی‌ها به قسمتی که این اسکلت‌ها پیدا شده، یورت یری می‌گویند که به معنای محل زندگی است.

اسم غار از کجا آمده؟

روایت‌های عجیبی درباره اسم این غار وجود دارد. قدیمی‌ها می‌گویند که از پدران‌شان شنیده‌اند که در غار، موجودی وحشی زندگی می‌کرده که اسمش کتله بوده. خوری هم که به دنبال کتله آمده، به معنای خوردن است. یعنی اگر این موجود چیز خوردنی‌ای می‌دید، بیرون می‌آمد و بعد از خوردنش، دوباره به غار برمی‌گشت.

عده دیگری هم می‌گویند اسم غار در اصل کلهر بوده. کلهر، مردی بوده که در این غار زندگی می‌کرده. او، دو خواهر داشته که یکی‌شان در آق گنبد، که روی تپه بوده، زندگی می‌کرده و دیگری هم در دهی به نام قیزلار کندی. کلهر، برادر آنها هم از درون غار مراقب خواهرانش بود. اما بعضی دیگر هم خلاف این ادعاها را دارند. می‌گویند واقعیت قضیه این است که در بعضی از مناطق غربی ایران، به کوه‌های کم‌ارتفاع کتل می‌گویند.اما در آخرین بررسی‌های که به‌وجود آمده کتله به معنی پستی‌وبلندی و خوره به معنی راحتی‌وآسانی است.خود محلی‌ها یا همان مردم گرماب، به غار کتله‌خور، کتل کوتول هم می‌گویند.

کشف غار

از انسان‌های کنجکاو اولیه و بومی‌های شهر گرماب که بگذریم، می‌رسیم به سال 1330، به زمانی که اسداللـه جمالی، یکی از مردانی که در بخش کوهنوردی استان زنجان فعالیت می‌کرد، از وجود غار مرموز کتله‌خور با خبر شد: «جمالی یک سال بعد از کشف غار به همراهی تیمی از کوهنوردان زبده، غار را پیمایش می‌کنند. بعد از پیمایش، مقاله‌های زیادی درباره غار می‌نویسد که در روزنامه‌های آن زمان چاپ می‌شود. سال 86 هم سه اکیپ ایرانی، سوئدی و آلمانی به کتله‌خور آمدند. در سه هفته‌ای که در ایران اقامت داشتند، کروکی مسیرهای شناسایی شده در غار را کشیدند.»

زیبایی‌های غار

غار کتله‌خور که هنوز هم خصلت مرموز بودن را همراه زیبا بودنش حفظ کرده، پر است از ستون‌های بزرگ آهکی. جالب اینکه همین ستون‌های آهکی، غار را سرپا نگه داشته‌اند. غارها معمولا در مکان‌های آهکی‌ای که آب زیرزمینی یا سطحی در آنها جریان دارند، به وجود می‌آیند. آبی که املاح آهکی دارد، در غار جریان پیدا می‌کند. وقتی که میزان املاح آهکی زیاد شود، به شکل رسوبات بی‌کربنات از قطرات آب جدا می‌شوند و روی کف یا سقف غار قندیل‌های منحصر به فردی را به وجود می‌آورند.

غار کتله‌خور هم به این شکل به وجود آمده است. وارد آنجا که شوید، آن‌قدر زیبایی و شگفتی دارد که ممکن است ساعت‌ها بگذرد و شما متوجه گذر زمان نشوید. تماشای پدیده‌های غار چه استالاکتیت‌ها (چکنده‌ها) و چه استالاگمیت‌ها (چکیده‌ها) به رنگ‌های مختلف، قندیل‌های تو خالی که جزو کمیاب‌ترین نوع قندیل‌ها هستند، به غار جلوه ویژه‌ای داده است. یوزباشی در ادامه می‌گوید:«میدان‌ها و تالارهای بسیار زیبایی در این غار وجود دارد که به شکل اشیاء هستند. مثل تالار عروس و داماد، اتاق عقد، سه راهی کوهی، نخل سوخته، میدان پنج‌شیر، دست شیطان، پای سگ، پای فیل، مریم مقدس، میدان شمع، دو جادوگر، شتر با جهاز و شیر خوابیده. در این غار قندیل‌هایی به شکل سوزنی، پره‌ای، توخالی، گل کلمی وجود دارد که اگر کل غارهای دنیا را بگردید، نمی‌توانید همه انواع قندیل‌ها را درون آن پیدا کنید. اما در غار کتله‌خور وجود دارد.»

بعضی از قندیل‌هایی که از سقف‌آویزان هستند، به خاطر ناخالصی و ترکیباتی که در خود دارند، به رنگ‌های مختلف درآمده‌اند. برخی دیگر هم که ناخالصی کمتری دارند، آهک‌شان بسیار خالص است و به همین خاطر به شکل بلورهای شیشه‌ای بسیار شفاف دیده می‌شوند. تماشای قندیل‌ها موقعی که نور از میان‌شان عبور می‌کند، واقعا دیدنی است:«می‌گویند انتهای غار کتله‌خور به غار علیصدر در همدان می‌رسد. اما کسی هنوز این مساله را ثابت نکرده. از هفت طبقه غار فقط چهار طبقه آن شناسایی شده است. تنها موجودی که می‌تواند در غار کتله‌خور زندگی کند، خفاش است. خفاش، پستانداری است که به‌شدت از نور گریزان است و تاریکی غار را خیلی دوست دارد.»

سینمای سه‌بعدی

اما یک خبر خوش! بهتر است این خبر خوش را از زبان خود یوزباشی بخوانید: «تا الان حدود 30 کیلومتر از غار شناسایی شده است. برای کسانی که بیماری دارند یا سن‌شان بالاست، امکان ویژه‌ای را در نظر گرفته‌ایم. قرار است برای اولین بار در کشور اولین سینمای سه بعدی در غار نصب شود و از بخش‌های شناسایی شده، صعب‌العبور و طبقات زیرین، فیلم‌برداری شده و برای بازدیدکننده‌ها نمایش داده شود. برای دیدن این فیلم و تصاویر غار از مناطق صعب‌العبور، بازدیدکننده‌ها باید از عینک‌های ویژه‌ای استفاده کنند تا بتوانند مناظر داخل غار را به شکل سه‌بعدی ببینند.»

عروسی در غار

گرمابی‌ها، مراسم عروسی هم در این غار برگزار می‌کنند. برایتان عجیب است؟ یوزباشی، در این باره می‌گوید که: «خودم یکی از کسانی بودم که نه سال پیش جشن ازدواجم را در غار کتله‌خور برگزار کردم. وقتی این موضوع را با همسرم در میان گذاشتم، خیلی هم استقبال کرد. خیلی از مردم مراسم‌های‌شان را در این غار برگزار می‌کنند.»

تصور کنید عروس خانمی با یک لباس پر از چین و کفش‌های پاشنه بلند روی پستی، بلندی‌های غار که قطعا لباس سفیدش را کثیف می‌کند، راه برود. اما حالا خیلی از عروس‌و دامادها به این رسم عادت کرده‌اند. گرمابی‌ها مراسم عروسی فرزندان‌شان را در سه روز برگزار می‌کنند. بعدازظهر روز سوم، آقا داماد دست نوعروسش را می‌گیرد و همراه اعضای نزدیک خانواده به مدت یک ساعت به غار می‌روند و جشن را آنجا ادامه می‌دهند. از نظرمردم گرماب، برگزاری عروسی در غار برای عروس و داماد خوش‌یمن است.

داستان مردان گمشده در غار کتله‌خور

روایت‌های جالبی درباره غار عجیب کتله‌‌خور وجود دارد. اما واقعی‌ترین داستان یا بهتر بگوییم حادثه این غار هفت طبقه و مرموز، برمی‌گردد به سال 1330. به زمانی که آوازه این غار عجیب بین مردم پیچیده بود و همه درباره آن حرف می‌زدند. تنها رفتن به غاری که کسی از چم و خمش خبر نداشت، ریسک بالایی بود و ممکن بود به قیمت از دست دادن جان تمام شود.

ولی شش نفر از اهالی کنجکاو روستای گرماب اعلام آمادگی کردند تا سر از راز این غار دربیاورند. به خصوص اینکه بین مردم شایعه شده بود که در این غار، طلسمی وجود دارد که به هیچ بنی بشری اجازه جست‌وجو نمی‌دهد. شش ماجراجوی گزارش ما هم برای اینکه بفهمند واقعا این طلسم وجود دارد یا نه، با کمی آذوقه و آب و چراغ نفتی راهی غار شدند. این‌طور هم برنامه‌ریزی کرده بودند که صبح بروند و تا ظهر برگردند.

اما این تجسس که قرار بود صبح تا بعدازظهر باشد، یک هفته به درازا کشید. به‌طوری که همه فکر می‌کردند طلسم غار آنها را گرفتار کرده و همگی از بین رفته‌اند. داستان این شش نفر که الان سن و سالی ازشان گذشته و شاید هم فوت شده‌باشند را مجید یوزباشی روایت می‌کند:«زیبایی‌های غار، جست‌وجوگران حسابی مبهوت خودش کرده بود.

آنها بی‌توجه به اینکه از دهانه ورودی غار چقدر دور شده‌اند، همین‌طور جلو می‌رفتند. برای محکم‌کاری هم روی قندیل‌ها را با زغال علامت‌گذاری می‌کردند تا زمان برگشت، راه را گم نکنند. بعد از مقداری پیشروی کردن تصمیم گرفتند برگردند. اما راه را گم کردند. ترس و اضطراب به جان گروه چنگ انداخته بود و فکر می‌کردند اسیر طلسم غار شده‌اند.» اما ناامید نشدند و به حرکت‌شان ادامه دادند تا بتوانند راه خروج را پیدا کنند. اما وارد هر معبر و دالانی که می‌شدند، به در بسته می‌خوردند.

سه روز از روزی که وارد غار شده بودند، می‌گذشت اما هنوز نتوانسته بودند راه را پیدا کنند:«گم کردن راه خروج از یک طرف، تمام شدن آذوقه و نفت چراغ‌ها هم از طرف دیگر، اعصاب همه را حسابی به هم ریخته بود. سه روز شد پنج روز. اوضاع خیلی بدی بود. همه خطر مرگ را بیخ گوش‌شان احساس می‌کردند. سرما و تاریکی غار آزار دهنده بود. فکری به ذهن‌شان رسید.

لباس‌های‌شان را سوزاندند تا با آتش آنها، هم سرمای غار را تحمل کنند و هم راه خروج را پیدا کنند. لباس‌ها که تمام شد، رفتند سراغ کفش‌های‌شان. کفش‌ها را به شکل نوارهای باریک بریدند و آنها را هم سوزاندند.» بی غذایی و ضعف بدنی، توان‌شان را از بین برده و نیمه جان گوشه‌ای افتاده بودند. نه لباسی داشتند که از سرمای غار در امان باشند، و نه کفشی که با آن راه بروند. شبح مرگ بالای سر مردان جست‌وجوگر پرسه می‌زد:«از سویی دیگر در روستای گرماب غوغایی بود. بعد از یک روز وقتی خبری از ماجراجویان نشد، خانواده و بستگان‌شان به این نتیجه رسیدند که طلسم غار آنها را اسیر کرده و دیگر برنمی گردند.

اما نمی‌توانستند دست روی دست بگذارند. فکری به ذهن اهالی رسید. همه طبل و دهل و هر وسیله صداداری که می‌توانست صدا را به گوش گمشدگان برساند، با خود برداشتند و به غار رفتند. آنها جلوی در غار بر طبل و دهل‌های شان می‌کوبیدند و گروهی هم شروع به جست‌وجو کردند، بالاخره تلاش‌ها بعد از یک هفته نتیجه داد و اهالی گروه شش نفره را در حالی که رو به مرگ بودند، پیدا کردند.»

خرافاتی درباره غار کتله‌خور

به گفته یوزباشی، خرافات زیادی درباره غار کتله‌خور در میان مردم وجود دارد: «مثلا می‌گویند درویشی از اصفهان به گرماب آمد و از یکی از اهالی منطقه پرسیده که در شهر شما غاری به نام کتله‌خور وجود دارد؟ فرد گرمابی هم گفت بله و تصمیم گرفت تا با درویش همراه شود و به غار برود تا ببیند موضوع از چه قرار است. درویش از او پرسید سواد داری؟ آن فرد جواب می‌دهد که نه، در حالی که سواد داشته. درویش و شخص گرمابی با هم به غار می‌روند.

درویش از جیبش کتابی درمی‌آورد و وردهایی را می‌خواند. فرد گرمابی هم زیر لب تکرار می‌کند. یک‌دفعه جمجمه‌ای ظاهر می‌شود. جلو می‌آید. درویش با جمجمه حرف می‌زند. دوباره دعایی می‌خواند و جمجمه، پی کارش می‌رود.» وقتی درویش و فرد گرمابی به خانه برمی گردند، درویش به او می‌گوید اینجا طلسم دارد و تا جایی که می‌توانید، به آنجا نزدیک نشوید. گرمابی می‌پرسد با آن کله چه صحبتی کردید؟ با این سوال درویش مچ فرد گرمابی را می‌گیرد و می‌گوید تو که گفتی سواد نداری؟ او هم می‌گوید بله، ندارم. درویش جواب می‌دهد اگر سواد نداشتی و آن دعاها را نمی‌خواندی، نمی‌توانستی کله را ببینی.

یکی دیگر از خرافاتی که درباره غار کتله‌خور وجود دارد، این است که مردم می‌گویند در زیر کوه کتله‌خور، کوه دیگری وجود دارد که تمامش از آرد سفید ساخته شده است. یا اینکه دریاچه‌ای دارد که آبش خیلی گوارا و شفاف است و کناره و انتهای این دریاچه اصلا دیده نمی‌شود. یا می‌گویند در وسط غار، کوه‌های بلندی وجود دارد و در شکاف یکی از این کوه ها، حفره کوچکی وجود دارد که از درون آن حفره، دریای خیلی وسیعی دیده می‌شود.




موضوع مطلب :

شنبه 91 اسفند 5 :: 3:47 عصر
<   1   2   3   4   5   >   
درباره وبلاگ


با سلام خدمت شما بازدیدکننده گرامی ، خوش آمدید به سایت من . این سایت با به روز کردن مطالب خود باعث می شود اطلاعات شما بازدید کننده گرامی ارتقا یابد لطفا برای هرچه بهتر شدن مطالب این وب سایت ، ما را از نظرات و پیشنهادات خود آگاه سازید یا از طریق فرم تماس سایت یا ازطرق ایمیل Amirmohammad.omumi@yahoo.com ما را در بهتر شدن کیفیت مطالب یاری کنید.
پیوندها
نویسندگان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 2
  • بازدید دیروز: 104
  • کل بازدیدها: 2318021
فرم تماس
نام و نام خانوادگی
آدرس ایمیل
امکانات دیگر

اسفند 91 - از همــــــه جــــــــا از همـــــــه رنـــــــگ
پربازدیدترین مطالب

کد پربازدیدترین

کلیه حقوق این وبلاگ برای از همــــــه جــــــــا از همـــــــه رنـــــــگ محفوظ است